خلاصه قسمت هفتم سریال برای تو زیبا to the beautiful you

قسمت هفتم برای تو زیبا

کلمه ای به نام هم اتاقی!

و هم چنین در این قسمت:

کلمه ای بنام حسادت!


خلاصه قسمت هشتم ایمان فردا صب

بچه ها ایمان خیلی داره باحال میشه

از همه بچه هایی که به اپ هاشون سر نزدم شرمندم

جیگرا من الان همش درگیر دانشگاهو این چیزام


راستی بگم که من معماری تهران قبول

شدم :-)

ادامه نوشته

خلاصه قسمت هفتم سریال کره ای ایمان(faith)

قسمت هفتم:

اون سو:من ازت محافظت میکنم بیا با من بریم اسمون

و هم چنین در این قسمت

اون سو :دست های کثیفتو ازم بکش .


عکس های خلاصه کامل شد

قسمت 8 رو با قسمت 7 و 8 برای تو زیبا میزارم

ادامه نوشته

خلاصه قسمت ششم سریال برای تو زیبا to the beautiful you

قسمت ششم:

اوله عاشقی

و هم چنین در این قسمت:

میس جینی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!


بچه ها فردا شب قسمت 7 و 8 ایمانم میزارم شرمنده امروز نذاشتم:-(((


در قسمت هفتم خواهیم داشت:

حسود هرگز نیاسود!

 



بچه شرمنده دارم میزنم زیر قولم

فک نکنم امشب بتونم ایمانو بزارم از بس درگیر اینور اونورم خودمم ناراحتم اگه نویسنده یک وبلاگ اینقد بد قول میبود منم بودم باهاش دعوا میکردم شهر هرت که نیست :-(

واسه جبران فردا شب که ایمانو گذاشتم یعنی میشه یکشنبه دقیقا دوشنبه شب برای تو زیبا رو میزارم

قوله قول اگه نذاشتم هر چی خواستین بگین

راستی ایمانم فردا شب ساعت 12 شب میزارم


ادامه نوشته

خلاصه قسمت پنجم سریال برای تو زیبا to the beautiful you

قسمت پنجم:

تائه جون میپره!!!

و هم چنین در این قسمت

جاهی:وقت رفتنه

ادامه نوشته

خلاصه قسمت ششم سریال کره ای ایمان(faith)

خلاصه قسمت ششم:

صدف:اخرش من خودمو بخاطر این بازیه عالیه مین هو میکشم!

 و هم چنین در این قسمت:

کیچول:اون دکتره و هواتا از یک جا هستن !(یعنی هواتام از اینده بوده!)



در قسمت اینده:

اون سو:بیا با من به زمان اینده بریم اونجا لازم نیست کسیو بکشی

و هم چنین در این قسمت

دکتر و چو یانگ هر دو از افراد کیچول شدن


 

تولده دوست عزیزم هلیا جون رو که مدیر

وبلاگه  ستاره خوشبختی هستن رو تبریک میگممم( 15setareh.blogfa.com)

هلیا جونم انشالله همیشه تو بلاگفا باشی و  هر

سال تولدتو  جشن بگیری


 

برو بچ من فک نکنم امروزم بتونم خلاصرو بزارم راستش جایی هستم واسه همین

الانم با موبایلم!

برای جبران فردا شب قسمت 5 و 6 برای تو زیبا و قسمت 7 ایمان رو میزارم

امیدوارم این رازیتون بکنه :-*


ادامه نوشته

خلاصه قسمت چهارم سریال برای تو زیبا to the beautiful you

قسمت چهارم :

اوپا؟؟؟

و هم چنین در این قسمت:

پس جاهی دختره!

ادامه نوشته

خلاصه قسمت سوم سریال برای تو زیبا to the beautiful you

قسمت سوم:

ایون گول:فک کنم عاشق شدم!

و در همین قسمت:

تائه جون:ازت ممنونم


جیگراا چطورین؟؟
من امتحان ایین ناممو همون دفعه اول قبول شدم :-)))
واسه همین و واسه اینکه دیر پست گذاشتم تصمیم گرفتم 3 قسمت سریال بزارم همشو امروز نوشتم الانم دارم از خستگی میمیرم

2 قسمت ایمان برای هستی جونه که از وبلاگ ما راضی باشه

1 قسمت برای تو زیبا هم برای طرفدارای این سریاله

همونطور که میدونین الان تو این هفته ایمان و برای تو زیبا تا قسمت 6 پخش شدن
میشه گفت به ایمان رسیدیم ولی برای سریال تو زیبا عقب هستیم

 خلاصه قسمت 4 برای تو زیبا و 6 ایمان یک شنبه ساعت 12 شب(اعلام برنامه هم به درخواست ازاده جونه)


خلاصه قسمت 4 و 5 ایمان در پایین نظر

هم در این پست

ادامه نوشته

خلاصه قسمت پنجم سریال کره ای ایمان(faith)

قسمت پنجم:

کیچول:تنها کسانی که قدرت دارن و میتونند جلوی من بایستند اون دکتر و چو یانگن!

و هم چنین در این قسمت

 چو یانگ:این زنیه که من با تمامه وجودم عاشقشم!

بقیه سریال در ادامه مطلب

ادامه نوشته

خلاصه قسمت چهارم سریال کره ای ایمان(faith)

قسمت چهارم:

اون سو:طبق چیزی که تو تاریخ خوندم چو یانگ باعث تثبیت قدرت گوریو میشه

و همچنین در این قسمت:

چو یانگ عضو گروه جوک وول دا بوده!(گروهی که توانایی دارن از نیروی درونیشون استفاده کنن و صاعقه و اتش و .. تولید کنن)


بقیه سریال در ادامه
نظر در پست بالا
ادامه نوشته

خلاصه قسمت 3 سریال faith (ایمان)

قسمت سوم:

چو یانگ:من میخوام استعفا بدم

پادشاه:ولی تو تنها کسی هستی که من بهش اعتماد دارم تو بهترین دوستم هستی

و در همین قسمت:

اون سو :اگه تو بمیری من تنها میشم پس نمیر


خوب اون سو جراحیرو شروع میکنه و جانگ بینم کمکش میکنه

اینور خبر زنده بودنه ملکرو به کی چول میدن اونم اعصابش خورد میشه که برادرش میگه سام هو ئه(خواهر کی چول)کارشو بلده یک روز دیگم صبر کن کی چولم قبول میکنه و میاد بره بیرون که به برادرش میگه این پیکه خیلی شنیده کارشو بساز که برادرم با نیش اهنگ میزنه و طرف میمیره

صبح روز بعد چو یانگ از خواب پا میشه و میاد بره طرف شمشیرش که اون سو از خواب پا میشه و میخواد یکجوری مانع اینکارش بشه که قیچیو برمیداره و میگه به اون دست نزن و بیا استراحت کن وگرنه..که چویانگ حرفشو قطع میکنه و میگه وگرنه چی؟منو زخمی میکنی و همه شب جراحیم میکنی این مدله توست؟؟که همون زمان دائی مان میادو اون سو رو میندازه اونور و چو یانگو میگیره.چویانگم میگه چقد بیهوش بودم که دائی مان میگه 1 شب .چویانگ میگه شاه رفته؟دائی مانم میگه نه منتظر توست.چویانگم اعصابش خورد میشه میگه هر لحظه موندمون اینجا خظرناکه اخه چرا نرفتن.و به دائی مان میگه برو لباسمو بیار .

لباساشو میپوشه و میاد تو لابی هتل اون سو هم میره دنبالش و مانعش میشه چو یانگم به زیر دستاش میگه اماده شین همین الان حرکت میکنیم اون سو هم میگه جراحیت خیلی سخت بوده به جرفام گوش کن تو باید استراحت کنی تا چند روزم نباید غذا بخوری .همین لحظه چو یانگ بی حال میشه و میوفته تو بغل اون سو و اون سو میگیرتش .

چو یانگ:اگه همین الان نریم هممون میمیریم با این حالم نمیتونم بجنگم

اون سو:چرا؟

چو یاانگ:میگی چیزی نباید بخورم اون وقت چجوری میتونم بجنگم

اون سو:چرا کشته میشیم ؟کی میخواد مارو بکشه

چو یانگ بدون اهمیت دادن به حرفای اون سو میاد جلوشو بگیره که چو یانگم برش میگردونه و محکم میگیرتش و میگه:از اون جایی که دردیدنت پس میدونن تو کی هستی برای همین باید فرار کنیم.اون سو:فرار ؟چرا من؟.چویانگ:فقط نمیشه بگی باشه؟فک کنم تو تمام عمرت یک باشه نگفتی!بابا اگه بخوام برت گردونم باید زنده بمونی من تا اون موقع ازت محافظت میکنم پس فقط به من بچسب.چو یانگ میاد بره که اون سو میگه من نمیام اون دروازه نزدیک اینجاست من همینجا میمونم.چو یانگم که دیگه حوصله نداره به دائی مان میگه مواظبش باش

اون سو رو با کجاوه ملکه میبرن و اوله صف هم چو یانگ با حال داغون در حال حرکته

اینور خواهر کیچول میاد میبینه هتل خالیه و همه رفتن اون مرده هم که رو صورتش رده میگه تقصیر توئه که دیر اومدی .خواهرم میگه پس تو میری به کیچول میگی؟اونم میگه مجبورم.خواهرم طرفو با دستش میسوزونه.(خواهره مثل برادرش توانایی های خاص داره)

به کیچول اطلاع میدن که پادشاه بزودی میرسه به قصر و مقامات باید حضور داشته باشن تا بهش ادای احترام کنن.کیچولم میگه من میخوام ببینم اونا به من وفادارن یا به پادشاه.بعدم به زیر دستش یگه مگه تو تولد بچت نیست پس اینم بهانه مهمونی میشه که قراره باهاش سره مقاماتو گرم کنیم چون سوک میاد دم کجاوه و به ملکه میگه که پادشاه گفتن بعد از رسیدنشون باید بریم دیدن مقامات که ملکم میگه اه من با این قیافه و ریختم چجوری برم و اینشو که تهه یک ضرفرو برمیداره و بخودش نگاه میکنه .اون سو هم میاد پیشش میشینه و اینه خودشو که عالیه بهش میده ملکم وقتی خودشو تو اون اینه میبینه میگه این دیگه چیه!!!!بعدم اون سو با لوازم خودش ملکرو ارایش میکنه

به قصر که میرسن میبینن قصر خالیه و هیچ کی نیستش.چو یانگم از یکی از سربازا میپرسه و میفهمه همه رفتن مهمونی

پادشاهم داره درو دیوارو نگاه میکنه که خدمتکاران خانوم قصر میان و بانو چویی  که رییسشونه خودشو به پادشاه معرفی میکنه و میگه یادتون  من خدمتکارتون بودم تو 10 سالگیتون که پادشاهم کلی خوشحال میشه.

بانو چویی میاد ملکرو ببره که چو یانگو میبینه و میگه تو که محافظی چرا اینقد حالت داغونه که توجه اون سو هم به قیافه چو یانگ جلب میشه.(بانو چویی فک  کنم یا مادر یا ندیمه چو یانگه چون بعد ها میبینم که اونو به اسمه کوچیک صدا میزنه)اون سو میاد جلو و میخواد ببینه که چو یانگ تب داره یا نه میاد دستشو بزنه به پیشونیش که چو یانگ دستشو میگیره و به پشت میپیچونه بعدم ول میکنه و به جانگ بین میگه مواظبش باش و میاد بره که جانگ بینم واسه چک کردن تبش میاد دستشو بگیره که چو یانگ دستشو پس میزنه.

چو یانگ میاد یک جا تو خلوت و درد میکشه.تو داروخونه قصر اون سو با جانگ بین دارن درباره بیماری چو یانگ صحبت میکنن که احتمال میره عفونت باشه ولی چو یانگ داره تو خلوت خودش با استفاده از الکتریسیته ای که بدنش تولید میکنه خودشو درمان میکنه .(تو بدنش هی رعد و برق میزنه!!!)


پیشم ملکم بانو چویی میگه یک مترجم بیاد و ترجمه کنه که خوده ملکه کره ای صحبت  میکنه و در همین زمان ملکه یاد 2 سال پیش زمانی که اولین بار پادشاهو ملاقات کرد میوفته.اون زمان پادشاه پرنس بود و تو یوان درس میخوند و همش در دودر بود که با ملکه اشنا شد ولی نمیدونست که ملکه پرنسسه یوانه.به پرنسس میگفت که منو مجبور کردن با پرنسس اینجا ازدواج کنم ولی من دوست ندارم اینکارو بکنم میشه تو با من ازدواج کنی؟و ملکه اول بشی؟من حاضر نیستم با اون دختره ازدواج کنم حالم ازش بهم میخوره حتی تا الان ندیدمش.

همین زمان برمیگردیم به زمان حال پادشاه و ملکه یک لحظه از کنار هم رد میشن و همه این خاطرات رد و بدل میشه در افکارشون

جانگ بین به اون سو میگه چند لحظه اینجا باش و میره .اون سو هم یک لحظه فک میکنه سایه ای دیده که میاد بره که پاش میخوره به سنگ و زخمی میشه

چو یانگم که دنبال اون سو هستش دوکو که یک دختره خدمتکار لال هستو میبینه و میگه اینجاست که اونم میگه اره چو یانگم از پشت توری میاد اون سو رو میبینه همون لحظم اون سو که شلوارش پاره شده میاد شلوارشو میکشه بالا تا زانو که چو یانگم برمیگرده که نگاه نکنه(همون طور که میدونین تو قدیم زن همه بدنش باید پوشونده میبوده شاید الان موردی نباشه ولی اون موقع خیلی زشت بوده پای زن لخت باشه واسه همین چو یانگ روشو برمیگردونه)

اون سو همش نق میزنه غذا میخوام که دوکو واسش میاره و میندازه جلوش.چو یانگم که نظاره گره وقتی دوکو میاد بهش میگه هر چی میخواد بهش بده دخترم قبول میکنه و میره .اون سو غذا رو میخوره ولی تو گلوش گیر میکنه ابم نیست هی میگه اب اب چو یانگم خندش میگیره.

بقیه سریال در ادامه مطلب


بچه ها شرمنده من چون فردا امتحان ایین

نامه دارم باید بشینم بخونم :-(( فردا شب

به وبلاگ همه دوستای گلم که اپ کردن

سر میزنم

5شنبه هم قسمتای 4 و 5 سریال ایمان و

قسمت 3 سریال برای تو زیبا رو میزارم 

ادامه نوشته

خلاصه قسمت دوم سریال برای تو زیبا to the beautiful you

قسمت دوم:تائه جون:واسه این بم نزدیک شدی که اینکارو بکنی؟

جوهی:من به تو از پشت چاقو نزدم

و همچنین در این قسمت:

جوهی:معجزه اسمه دیگه ی تلاش سخته



خوب کجا بودیم؟

اها اره  اینجا بودیم که دکتر گفت که تو دختری و جو هی هم میگه نه برای چی اینو میگی اصلا اینطوری نیست که دکتر دستشو میگیره و میگه هر کی این دستارو ببینه میفهمه اینا دسته یک دختره چه برسه به بقیه چیزا!که جو هی هم پامیشه و میگه شما اشتباه میکنید من مردم و میره دکترم میخنده(عزیزم من دکتررو دوست دارم منو یاده هیون جونگ میندازه)

  تائه جونگ داغونه که مدیر برنامش میگه نگران نباش همه چی درست میشه تائه جونم میگه فک نکنم دیگه بتونم ورزشکار باشم لازم نیست دیگه نگرانم باشی من اینو میزارم کنار که مدیر برنامه میگه چی میگی –تائه جونگم میگه نگران نباش من از گشنگی نمیمیرم و میره هیون وو جون هیرو میبینه و میگه اااا نمردی؟!من فک کردم مردی جون هیم میگه میخواستی بمیرم که هیون وو هم میگه شوخی میکنم و میگه جالبه امروز هی بچه ها صدمه میبینن .جوهیم میگه منظورت چیه که هیون وو میگه مگه نمیدونی تائه جون نتونست بپره .جوهیم تا اینو میشنوه میپره میره پیش تائه جون

اینورم تائه جون باباشو میبینه باباهم باهاش دعوا میکنه و میزنه تو گوشش

تائه جون میاد خوابگاه و میبینه که جوهی هنوز نرفته میزنه به جوهی که از جلوش بره اونر که جوهیم دردش میگیره تائه جونم میگه تو واسه پسر بودن خیلی ضریفی!

و میگه تو که هنوز اینجایی جوهیم میگه خواهش میکنم بزار من اینجا باشم تائه جونم میگه باشه به شرطه اینکه صدای بیشتر از 40 دسیبل در نیاری جو هی هم میگه حالا چرا 40 دسی بل؟نکنه منظورت اینه که منو قبول کردی؟که تائه جونم بش چش غره میره اونم ساکت میشه بعد تائه جون میگه اساسا تو اینجا من رییسم و تو هیچی نیستی اوکی؟جو هی هم میگه چی یعنی چی؟؟که تائه جونم میگه اگه نمیخوای برو بیرون جوهی هم میگه نه نه اوکی تو همه چیزی و من هیچی نیستم عادلانست!بعد جوهی میگه 40 دسیبل چقده؟تائه جونم میگه اندازه صدای ورق زدن کاغذ.جوهیم میگه یکدفعه بگو نفسش نکشم که باز تائه جون بش نگاه میکنه که جوهی میگه اوکی پس من برم تو حمام نفسمو بکشم بیام که تائه جونم تعجب میکنه(حتما بخاطر اینکه چرا این اینقد حرفاشو جدی گرفته)

شب جوهی میاد میبینه که تائه جون خوابیده و داره تو خواب خوابای بد میبینه . میادو روش پیتوشو میکشه که تا میاد بره تائه جون دستشو میگیره و نمیزارهبره جوهیم اونجا تا صبح میشینه.تائه جون تو خوابه و فک میکنه جوهی مامانشه

صبح تائه جون پامیشه و میبینه دسته جوهیرو گرفته سریع دستشو ول میکنه جوهیم از خواب پامیشه و تائه جون میگه مثله اینکه باید بهت یاد بدم کجا بخوابی؟؟و پامیشه میره که جوهیم میگه وای ببخشید باز عصبانیت کردم؟

جو هی  تو دست شویی داره صورتشو میشوره که یکدفعه هیون وو میپره تو دست شویی جوهی هم میگه اینجا چیکار داری که هیون وو هم میگه دست شویی ماجا نیست واسه همین اومدم اینجا جوهی هم هر چی میخواد اونو بیرون کنه نمیشه و هیون وو کارشو میکنه و میگه مگه چه اشکال داره منو تو هردو مردیم که؟!هیون وو میره که همون لحظه سون به(قبلا گفتم رییس خوابگاه شماره 2)میپره تو و میگه باید دست شویی کنم جوهی هم همش جیغ میزنه میگه دارم دیوونه میشم .سونبه هم میگه اگه نمیتونی تحمل کنی برو بیرون که جوهیم تا میاد بره سونبه کلی از شکمش صداهای زشت در میاد!!!!

اینور خبرنگار هر چی میاد درباره تائه جون از مدیر برنامش اطلاعات جمع کنه نمیتونه

جوهی داره تو پیادرو راه میره که یکدفعه دکترو تو ماشینش میبینه سریع پشته ماشینش قایم میشه تا دکتر نبیندش

تو خوابگاه شماره 2 سونبه به بچه ها میگه ایندفعم باید ما برنده شیم بعد به تائه جون میگه تو باید امسال واسه ما بپری که تائه جونم میگه من نمیخوام انرزیمو تو این مسابقه های مسخره از دست بدم. و میره سونبم دیوونه میشه!

در جلسه خصوصی بین رییس های 3 خوابگاه سونبه میگه امسالم حتما ما میبریم و جایزه گروه اول استفاده از بهترین غذاخوریه و بقیه گروه ها استفاده از غذاخوری افتضاحه

بعد سونبه به رییس گروه 1 میگه خوب شما چیکار کردین برای مسابقات؟اونم میگه پففف برو بابا تمرین چیه ما الانم اماده ایم(این در حالیه که وقتی به گروه 1 نگاه میکنیم میبینیم رییسشون کلی زجرشون داده)

بعد سونبه به رییس گروه دیگه میگه شنیدم تو بچه هارو بردی عملیات نظامی برای امادگی؟اونم میگه نه بابا ما رفتیم تفریح تمرین چیه!

بعد اینا میگن خوب سونبه تو چیکار کردی ؟؟سونبم میگه ما فقط فقط یکم یکم خیلی خیلی کم تمرین کردیم!(در حالی که میبینیم سونبه تو میدون فوتبال همرو زجر میداده و واسه اینکه بچه ها ول نکنن هر دفعه میگقته اگه ببازیم مجبور غذاهای اون زنه تو غذاخوری افتضاحرو بخوریم که مثله جهنمه!)بعد هم رریس های 3 گروه با هم دست میدن که مسابقات عادلانه باشه

اینور تو غذاخوری هیون وو و جوهی دارن باهم غذامیخورن که جوهی یکدففعه دکترو میبینه و سریع سرشو میکنه تو غذا که دکتر نبیندش اتفاقا دکترم میبیندش و واسش شکلک در میاره(ای جان من از همه بیشتر عاشقه این دکترمممم عشقه منه)هیون وو هم به جوهی میگه انگار خیلی گرسنه ای که رفتی تو غذاها !.جوه هم هم زمان که داره اونرو نگاه میکنه که ببینه دکتر رفته یا نه اشتباهی با چوبای غذاخوریش انگشته هیون وو رو میگیره و میخواد که انگشته اونو بخوره که هیون وو میگه ببینم نکنه میخوای منم بخوری که جوهی تازه متوجه میشه!پسر نامردم میاد میبینه این دو تا باهم صمیمی گرفتن سریع میاد میپره وسطشون و واسه هیون وو خود شیرینی میکنه

اینورم تائه جون میبینه که رقیبش برگشته سراغ  تمرینا خبرنگار زنم هر چی میاد ازش سوال بپرسه که تائه جون میپیچونتش

تو خوابگاهم جوهی وله رو تخته تائه جون و همش خوشحاله

تو سالن تمرینات مدرسه دخترونه هانا در حاله تمرینه که وقته غذا با دوستاش فقط میشینن به عکس غذاهای چربو چیلی نگاه میکنن چون نمیتونن از اونا بخورن فقط باید میوه بخورن.هانا هم میگه من میخوام ورزشو ول کنم برم با تائه جون ازدواج کنم که همه مسخرش میکنن هانام تصمیم میگیره با انجام یک کاری تائه جونو سورپرایز کنه!

تو خوابگاه جوهی وارد اتاق میشه و با یک بسته گنده مواجه میشه که یکدفعه هانا از توش میپره بیرون و میگه تو کی هستی؟؟جوهی هم میگه تو کی هستی و اینجا چیکار داری؟هانام میگه من دوست--- دخ---تره تائه جونم کجاست جوهیم میگه نمیدونم اسمت چیه.هانام میگه یعنی تو منو نمیشناسی؟؟جوهیم میگه نه از کجا باید بشناسم .هانام میگه تو از کدوم دهی اومدی که زیمناستور معروفی مثله منو نمیشناسی ؟؟جوهیم میگه ببخشید من از بچگی تو امریکا بودم و تازه از امریکا اومدم(جونننننننننننننننننن هانا چسبید تو دیواررررررررررررررررررررررررر یعنی هانا تو اصلا ادم نیستی که تو امریکا کسی بخواد تورو بشناسه)جوهیم میاد میشینه پشته میزش که تائه جون میاد تو و جوهیرو میبینه بعدم هانارو میبینه و دستشو میگیره میبره بیرون تا از اونجا بیرونش کنه .جوهیم میخنده

صبح روز بعد تمرینات دو برای مسابقات خوابگاه شروع میشه که جوهی و پسر نامرده قرار با هم مسابقه بدن تو مسابقه جوهی از پسر نامرده جلو میوفته که اونم واسش زیر لنگی میندازه و هردو میخورن زمین.سونبه هم میبینه پای جوهی اسیب دیده که بش میگه برو پیش دکتر!!!!!!!!!!!!!!!!!!

جوهیم یواشکی میره میبینه کسی نیست اسپری ضد دردو برمیداره ولی همون لحظه دکتر و تائه جون وارد اونجا میشن جوهیم پشت پرده قایممیشه ولی دکتر میبینتش و محل نمیده بعدم به تائه جونگ میگه تو یک اسیب دیدگی خاص داری و دیگه نمیتونی بپری .وقتی تائه جون میره دکتر به جوهی میگه یاد خودت بیا بیرون یا گوشتو میگیرم میارمت بیرون که جوهیم ناچار میاد بیرون و به دکتر میگه برای تائه جون هیچ راهی نیست که دکترم میگه چرا وارد این مدرسه شدی ؟ولی جوهی اهمیت نمیده و میگه ما باید فکری کنیم.دکترم میگه اینجا یک مدرسه پسرونست چرا اومدی؟باز جوهی اهمیت نمیده و میگه امریکا خوبه.دکترم سرش داد میزنه و میگه تو الان تو شرایطی نیستی که درباره تائه جون نگران باشی بهتره واسه خودت نگران باشی من الان زنگ میزنم گزارش میدم مگه اینکه حرفای قانع کننده ای داشته باشی.جوهیم میگه من باید در کنارش باشم من میخوام کمکش کنم من غیر از اینجا هیچ جارو ندارم برم خواهش میکنم بزارین اینجا بمونم.دکترم اخرش قبول میکنه


ادامه سریال در ادامه مطلب


شنبه ساعت 7 بعد از ظهر خلاصه قسمت سوم ایمان

دوشنبه ساعت 12 شب خلاصه قسمت چهارم ایمان

پنج شنبه  ساعت 2 ظهر خلاصه قسمت سوم برای تو

زیبا

ادامه نوشته

خلاصه قسمت اول سریال to the beautiful you(برای تو زیببا)

خوب بروبچ تصمیم گرفتم سریال شدیدا جدید

To the beautiful you رو هم خلاصشو بزارم

این سریال یکجورایی شبیه فیلم امریکایی( او مرد است )هستش و هم چنین شبیه سریال تو زیبایی هست ولی میتونیم بگیم به جای خونندگی بیشتر حول محور ورزشه در مرد معرفی سریال هم پیشنهاد میکنم به وبلاگای دیگه سر بزنین چون وبلاگای زیادی دربارش مطلب گذاشتن خدارو شکر در کل 16 قسمته من بعضی وقتا قسمتاشو میزارم و مطمئنا هم زودتر از ایمان تموم میشه ولی اگه خیلی طرفدارش باشین قول میدم تند تند بزارمش-راستش من طرفدار سریال شدم خیلی باحاله و فضاهایی که توش فیلم برداری کردن خیلی فانتزی و زندست واسه همین اغلب سریالو از دور عکسبرداری کردم امیدوارم خوشتون بیاد


قسمت اول:
جو هی:بخاطر تائه جون میخوام برم به اون مدرسه

و در همین قسمت:
جوهی:تائه جون هم اتاقیه منه!!!!!!!!!!


خوب بریم سریالو شروع کنیم

با یاری خداوند مهربون شروع میکنیم

داستان از کجا شروع میشه؟

داستان از این جایی شروع میشه که یکروز دختری بنام گوجوهی که تو امریکا زندگی میکنه از تلویزیون برنامه المپیکو میبینه و توش عاشقه  تائه جون که رشته ورزشیش پرش ارتفاع هستش میشه و تصمیم میگیره به مدرسه ای که اون توش هست-اما از قرار معلوم این مدرسه خاص فقط پسر قبول میکنه!پس قیافشو پسرونه میکنه

میایم تو کره تو این مدرسه یک مسابقه فوتبال در حال برگزاریه و هیون وو که بازیکن عالیه تو 3 سوت گل میزنه و اینور رو سکو تماشاچی ها یکی از پسرا که خیلی خیلی طرفدار هیون وو هستش کلی تشویقش میکنه (اسمه این پسررو میزارم نامرد چون نمیخوام زیاد اسم بنویسم که قاط بزنیم)

دم در ورودی مدرسه گو جو هی داره با تیپ پسرنوش میاد که میبینه کلی طرفدار دختر دم در ریخته میاد بره که اونام نمیزارن که یکدفعه ماشینه تائه جون میاد و همه میرن اونجا و گو جو هی هم با اونا کشیده میشه و با شیشه برخورد میکنه تائه جونم که میگه اینا چه خولایین پردرو میکشه پایین بالاخره یک مردی که هم به نظر میرسه دربونه و هم بعد ها معلوم میشه معلمه دخترارو دور میکنه

گو جو هی هم میاد وارد مدرسه شه که ناظمه میگه کجا میری تو اجازه نداری بری گوجوهی هم که فک میکنه ناظمه فک کرده این دختره یکم ادا در میاره و میگه معلم من پسرم که معلمم میگه اینو که خودم  میدونم تو نمیتونی وارد شی دانش اموز اینجایی ؟گوجوهی هم میگه تازه منتقل شدم و پروندشو نشون میده و وارد میشه همون لحظم ماشین تائه جون وارد میشه و گو جی هون میبینه که 3 تا دختر پشته ماشین چسبیدن دارن وارد میشن!

اون دخترام در حال عکس برداری از بچه های معروفه مدرسن

اینور گو جی هون داره با چمدونش از پله ها بالا میره که چمدون باز میشه و همینجوری که به پله اخر میرسه میبینه چمدونش خالیه (هه هه هه )همین لحظم تائه جون  میبینه که بینه لباساش  لباس زیر زنونست!گو جو هی هم میاد سریع جمشون کنه که به بالا که نگاه میکنه میبینه ااا ین تائه جونه!تائه جونم میگه سرگرمیه تو خیلی خاصه(اخ  بدبخت جو هی ایشششششششششششششش)

جو هی هم میگه نه اینطوری نیست که یکدفعه میوفته  تو چمدون و چمدون میاد لیز بخوره که تائه جون میگیرتش ولی دسته چمدون میشکنه و جوهی سر میخوره و خودشو چمدونش به پرواز در میان!!!!!!بعدم میخوره به دیوارو به تائه جون میگه من خوبم عالیم تائه جونم میگه من اصلا ازت نپرسیدم و میره جو هی هم  میگه راستی از اشنایی بات خوشحال شدم من جو هی هستم و همون لحظم باز چمدون سر میخوره و همین جور میره (باحاله دوست دارم بدونم دراما بی چی میگه درباره این تیکه )

بعدم میره پیش دفتر مدیریت و پروندشو میده اونام میگن چه رکوردای دوندگی داری! اونم تو دلش میگه البته  همه این رکوردا ماله مسابقات زنانه!

جو هی  میره سر رخت کن لباساش و  یونیفرمشو تنش میکنه و ذوق مرگه

میره تو کلاس میبینه کلاس نیست دیوونه خونست

خودشو میاد معرفی کنه که دوستای اون پسر نامرده به طرفش موز پرت میکنن جوهی هم میگه مورد نداره بعدم با هم اشنا میشیم و تو دلشم حتما میگه خدا به خیر بگزرونه!هیون وو هم میگه بیا پیش من بشین(بچه ها از تحلیلی که من دارن تائه جون نقش ناکیونگ تو سریال تو زیبایی رو داره و هیون وو  هم نقشه شین وو تو سریال تو زیبایی رو داره پس مثلث عشقو بهتون معرفی کردم)

نامردم که میبینه جوهی پیشه هیون وو نشسته حرصش در میاد و میگه اگه میخوای با ما دوست شی باید یک کاری بکنی جوهی هم میگه هر چی باشه نامردم میگه  اینجا یک سگه وحشی هست باید بری  توپ بازیشو بیاری جوهی هم میره

جو هی وارد جای سگه میشه وکلی علامت خظرناک مبینه!

اما یکدفعه سگه از خونش در میاد و اونو میلیسه!

جو هی هم میره تو خونش که توپو برداره

که همون لحظم تائه جون میاد پیشه سگه و میگه من قردا یک تبلیغ دارم و باید توش بپرم ولی بعد از تصادف دیگه نگردیم به نظرت باید از خیرش بگزرم که یکدفعه جو هی از تو خونه سگه در میاد و میگه نه نباید اینکارو بکنی مگه اشیلت خوب نشد که تائه جونم میگه بتو ربط نداره و میره (بدبخت تائه جون حتما میگه این دیوونه دیگه کیه)

جو هی توپو میبره پیشه نامرده  و همه کف میکنن دوستای نامردم میگن این پسره چقد خوشگله که نامردم میگه نه اصلا اینطوری نیست و ماتیکشو میزنه(این نامرده عاشقه ماتیک زدنه!)(راستی سگه جز تائه جون با هیچ مرده دیگه ا راه نمیاد و چون جوهی دختره بهش حمله نکرده)

همون لحظم تائه جون وارد کلاس میشه و جوهی از خوشحالی میخواد خودشو بکشه تائه جونم یکجوری بهش نگاه میکنه انگار که جو هی دیوونست و میا د پشته جوهی میشینه اونم برمیگرده میگه با ماتو یک کلاسی که تائه جون جواب نمیده و جوهی هم خیره مثله عاشقا نگاش میکنه تائه جونم بهش چش غره میره که برگرده

وقت غذا هم همه تند میخورن مثله دیوونه ها ولی جوهی خیلی اروم میخوره و وقتی  سالن خالی میشه با خودش میگه چرا اینا اینقد زود میخورن!


بقیه سریال تو ادامه مطلب..........

 
تصمیم گرفتم پسته بعدیو جمعه بزارم با

توجه به رای هاتون سریال برای تو زیبا با

اختلاف 2 رای برنده شد

خلاصه قسمت سوم ایمان هم یک شنبه


ادامه نوشته

خلاصه قسمت دوم سریال کره ای ایمان(faith)

 

قسمت دوم :

چو یانگ:نمیتونم بزارم بری

اون سو:تو باید بمیری


قسمت دوم از اونجايي شروع ميشه كه چو يانگ ميره تو تونل

دائي مان كه يكجورايي مثله سگه چو يانگ ميمونه ميگه من نميتونم تحمل كنم كه رييسم بره و ميخواد بپره تو تونل كه  چونگ سئوك (قبلا گفتم معاونه چو يانگه)مانعش ميشه و به شاه ميگه اينجا در امان نيستيد بهتره برگرديم جاي اصليمون كه شاهم ميگه تا چو يانگ نياد نميريم كه در همون لحظه چو يانگم همراه با اون سو از تونل ميان بيرون(اها ميشه گفت 1 ساعت تو قديم برابر 1 روز تو ايندست واسه همين براي شاه اينا رفتن اونا و بازگشتشون چند لحظه بيشتر طول نكشيده)

چو يانگ اون سو رو معرفي ميكنه و همه در كفن چون به اون سو اصلا نمياد كه خداي پزشكي باشه!اون سو هم از فرصت استفاده ميكنه مياد بره به سمت تونل كه چو يانگ يقشو ميكشه و مياره پيشه خودش(هه هه هه ياد موش و گربه افتادم!!!!)

اون سو رو ميبرن پيش ملكه

و جانگ بين (بهترين پزشك اونجا كه قبلا هم معرفيش كردم)درباره اوضاش ميگه كه اون سو هم میگه اها شما دارین فیلم میسازین حالا هم یکی از بازیگراتون زخمی شده واسه اینکه پلیس نفهمه منو اوردین درمونش کنم!ولی شرمندم اگه من اینکارو بکنم گواهینامه پزشکیمو از دست میدم برین به 119 زنگ بزنین .چو یانگم بروبر وایساده نگاش میکنه

 اون سو مياد بره كه يك صف از باديگاردا جلوشو ميگيرن و نميزارن كه بره در اين زمان چو يانگ مياد نزديكش و در حالي كه حرص ميخوره ميگه من چند بار بايد بهت بگم تا بره تو كلت تو ملكرو نجات بده من برت ميگردونم –اون سو هم كه ميبينه چاره اي نداره كارو شروع ميكنه

اون سو هم مجبور میشه کارو شروع کنه وقتی عینک جراحیشو که چراغ داره به سرش میزنه بادیگاردا میترسن!

در حین کار چو یانگم میزنه تو کاره خوابو یک جا ولو میشه(یاده  جیهو تو پسرانی فراتر ازگل افتادم)

اما خدمتکار ملکه بعد از اتمام جراحی میره بیرون و با یک مردی که رو صورتش رده زخمی وجود داره ملاقات میکنه و بهش میگه که هواتا ملکرو نجات داده

در این طرف جراحی تموم میشه و چو یانگم از خواب پا میشه و میاد میبینه که جراحی با موفقیت انجام شده درهمین زمان که چو یانگ و جانگ بین(یکجورایی دستیار اون سو بحساب میاد)حواسشون به ملکه پرته اون سو هم هم زمان دستوراتو مراقبت هارو میده و یواش یواش دور میشه و میزنه به چاک

جانگ بینم عینک جراحیه اون سو رو گرفته و چراغشو روشن میکنه و کف میکنه که این چیه.

اینور اون سو یواش میاد طبقه اولو تا میاد همه بادیگاردا واسش تعظیم میکنن اونم میره به طرف در هتل و میاد درو باز کنه که چو یانگ مانع میشه .اون سو هم میگه من که دیگه کاری ندارم چو یانگم میگه وایسا اول ملکه بهوش بیاد بعد

.این 2 تا دارن باهم بحث میکنن که پادشاه میاد و میگه که ما نمیتونیم بزاریم تو بری تو از بهشت اومدی و کمک کننده کشور ما هستی اگه نباشی این کشور دسته یوان ها میوفته.اون سو هم که پاک قاطی کرده میزنه تو سره خودش و میگه این فقط یک رویاست و چو یانگم که به نظر نگرانه قولیه که به اون سو داده .از این طرف تونل زمان داره هر لحظه کوچیکتر میشه.

اینور مشاور اعظم بشدت با فرستادن اونسو به جای خودش شدیدا مخالفت میکنه و میگه خداوند اونو از بهشت فرستاده و بهش نوربهشتی داده که از پیشونیش در میاد(منظور همون عینک جراحیه که چراغ داره)ما نباید بزاریم بره.چو یانگم که تا این لحظه ساکت بوده نزدیک میادو میگه ولی من بهش از طرف یک جنگجو قول دادم میدونین که اگه به قولم عمل نکنم بهاش مرگه؟

پادشاهم میگه به نظرت برای نجات یک کشور نگه داشتن حرف یک مرد ارزش داره؟(یعنی برام مهم نیست که تو رو حرفت بمونی یا نه)

چو یانگ:برای منافع کشور این مشاور اعظم میگه که عهد هاتونو بندازین جلوی سگ(یعنی بهش عمل نکنین)و من به عنوان یک جنگجو برای کشورم باید ادم بکشم.ولی یک گادشاه باید با ما فرق داشته باشه این چیزیه که بهش اعتقاد دارم

در این طرف در پایتخت فردی بنام کی چول که بهنظر میرسه مافیای کشوره و مقامات کشوری واسش مثله عروسکن به زیر دستش میگه کاریو که شروع کردیم تموم کن

برادرشم چون اوم جا که اونجا نشسته و موهای سفیدی داره دارای قدرتیه که اگه اهنگ  خاصیو با فلوتش بنوازه میتونی موجودی رو بکشه بطوریکه همون لحظه سوسکیرو میبینه و با اهنگش باعث مرگش میشه

اینور تو قصر خبر مرگ ملکه بین درباریان پخش شده و همه نگرانن که چه بلایی سره گوریو میاد چون یوان ها مرگ ملکرو تقصیر گوریو میدونن.

اینور اون سو داره با سیگنال موبایلش ور میره که همون دختره ای که با اون مرده که رو صورتشرد زخم داشت ملاقات کرده.میاد پیش اون سو و اتاقشو داره مرتب میکنه که اون سو بهش پیشنهاد پول میده(البته پولای اون سو اونجا بی ارزشن)و دخترم میزاره از پنجره فرار کنه

دایی مان (همون نوکر وفادار چو یانگ)که در حال مراقبت از اتاق اون سو بوده یک لحظه میبینه نیستش و از پنجره فرار کرده دنبالش میره ولی اون سو تو یک مغازه لباس فروشی قایم میشه و از صاحب مغازه میخواد که چیزی نگه

ادامه سریال در ادامه مطلب....

چهارشنبه این هفته:خلاصه قسمت اول سریال به زیبایی تو که هفته پیش از کره پخش شد


ادامه نوشته

خلاصه قسمت 1 سریال faith (ایمان)

 سلام بروبچ چطورین

بچه ها کلی زحمت کشیدم این خلاصرو بزارم پس حتما بخونینش

تازه هنوز زیر نویس سریال نیومده!منم مجبور شدم از خلاصه انگلیسیش استفاده کنم


قسمت اول:

باید هواتا رو پیدا کنیم

و هم چنین در این قسمت:

من ازت محافظت میکنم


  داستان سريال در قالب يك انيميشن شروع ميشه كه در زمان هاي قديم 700 800 سال پيش فردي  بنام هواتا بوده كه خيلي در معالجه بيماران عالي بوده –يكروز هواتا سردرد جوجو كه فرمانده بودرو درمان ميكنه .جوجو هم بهش پيشنهاد ميده كه بياد و پزشك مخصوصش بشه و فقط اونو درمان كنه

ولي هواتا قبول نميكنه جوجو  هم تصميم ميگيره اونو  بكشه ولي يكدفعه يك بادي از اسمون ميادو يك تونل ايجاد ميشه هواتا هم ميپره توش و ناپديد ميشه

حالا ميايم به سال 1351 يك عده همراه با يك كالسكه كه توش شخص مهميه دارن زير بارون حركت ميكنن كه يكدفعه يكي از باديگاردها در اسمون يك نوري ميبينه و ميگه هواتا؟(مثله اينكه داستان هواتا خيلي معروف بوده)كه چوي يونگ(مين هو جيگر) كه خيلي ادم بي تفاوت و ريلكسيه ميگه ميدونم.در اين هنگام كالسكه ميوفته تو چاله و گير ميكنه چون پاينگم خيلي بي خيال انگار كه اتفاقي نيوفتاده(ببينم مين هو نقشه تنبلارو داره؟؟)كه در همين زمانم يكي از زير دستاش ميادو ميگه تا فردا قايقي براي رفتن نيست كه چون يانگم ميگه پس شب تو هتل تلپيم-همه هتلرو در بست ميگيرن واسه زوج سلطنتي كه ملكه و پادشاهن 

چون يانگم خيلي بي خيال ميره چيزي ميخوره كه چونگ سئوك كه معاونشه ميگه چرا اينقد بي خيالي؟(چون چونگ سئوك و چون يانگ هر دو ميدونن كه يك عده دارن دنبالشون ميكنن و كاري كردن كه قايق امروز نباشه )چون يانگم ميگه ميخواي چيكار كنم برم پرچم دستم بگييرم وسط راه وايسم؟


 در اينظرف پادشاه در حال نقاشيه كه مشاوره اعظم ميادو همش از چو يانگ بد ميگه كه يكدفعه چو يانگ ميادو ميگه بايد ملكرو بياريم تو اتاقه شما اينجوري محافظت راحتتر ميشه كه شاهمم قبول ميكنه

شب ميشه و بالاخره دشمنا حمله ميكنن افراده شاهم واسه شناسايي دشمن روشون رنگه سبزه شبرنگي ميريزن و جنگيدن شروع ميشه


چون يانگم ميره پيشه شاه و ميگه افراد دارن ميجنگن ولي تعداد دشمن زياده ولي شما نبايد فرار كنين اينجوري من قادر خواهم بود از شما محافظت كنم


دشمن همينجور در حال پيش رويه كه بالاخره ميرسن جلوي در اتاق شاه و چو يانگ همشونو له ميكنه ولي همينجور عينه مورو ملخ ميريزن حتي يك لحظه يكي مياد شاهو با شمشير بزنه ولي شاه كه به چو يانگ قل داده عقب نميكشه و چو يانگم ازش حفاظت ميكنه

ولي همون لحظه يكي ميادو گلوي ملكرو با شمشير ميزنه و چويانگم در همون لحظه طرفو ميكشه . جانگ بين كه پزشكه ميادو درمانشو با سوزن شروع ميكنه و از چو يانگ ميخواد كه كمي انرزي به بدن ملكه بده(چو يانگ از خودش الكتريسيته ساطع ميكنه) اين انرزي باعث ميشه ضربانه قلب بياد پايين و خون كمتري از گلو بريزه



اونطرف عده اي از دشمن در حال فرارن و افراد چو يانگم دنبالشونن ولي تا به اونا ميرسن افراده دشمن ميوفتن و ميميرن(خود كشي ميكنن)

اينور اوضاع خيلي خرابه و جانگ بين ميگه نميشه هيچ كاري كرد كه مشاور اعظم به نوري كه امروز تو اسمون ديد ه فك ميكنه كه شاه ميگه اگه ملكه بميره كشور ميميره(چون ملكه دختره يك كشور ديگست كه اگه بميره اون كشور به گوريو حمله ميكنن)كه مشاور اعظمم ميگه بايد بريم دنبال هواتا كه اين وسط چو يانگ ميگه من ميرم .مشاور اعظمم ميگه البته تو اين دنيا نيست ولي از طريق يك تونل ميشه رفت اونجا –چو يانگم ميگه پس ميرم و هواتارو ميارم


موقع بيرون رفتن شاه از چو يانگ ميپرسه به نظرت من چجور پادشاهيم چو يانگم ميگه پادشاه خوبي هستي و براي مردمت خوشبختي هستي-پادشاهم ميگه ولي تو از من بدت مياد چرا؟--چو يانگم مياد بگه نه كه شاه ميگه علتشو بايد بهم بگي چو يانگم ميگه پادشاه قبلي چون 14 سالش بود باعث شد يو ان ها(همون كشوري كه ملكه ازشه)در كشور دخالت داشته باشن تو هم 21 سالته و همه ي جوونيت در يوان درساي اونارو خوندي وقتي به اين فك ميكنم كه بايد از تو تبعيت كنم يكجورايي با خودم ميگم مردم عجب شانسي دارن(منظورش اينه كه تو بدردنخوري و من بايد از تو تبعيت كنم!)شاهم ميگه پس همه مردم اينجوري فك ميكنن؟چو يانگم ميگه تو عرض 11 سال 5 تا پادشاه عوش شدن مردم ديگه اهميت نميدن!ولي من ازت بدم نمياد


بعد شاهو كلي محافظ و چو يانگو مشاور اعظم ميرن جاي تونل زمان .مشاور اعظم به شاه ميگه بهتره شما برين كه شاهم ميترسه و به چو يانگ نگاه ميكنه چو پانگم ميره وارد تونل ميشه


ميايم تو سئول 2012 چو يانگ كف كرده اينجا كجاست راه ميوفته سره راهش به يك راهب ميرسه كه داره تو گوشش اهنگ گوش ميده!و ازش ادرسه يك دكتره عاليو ميخواد راهبم ميگه مستقيم برو يك مركز هست كه همشون عالين –وقتي چو يانگ ميره موبايله راهب زنگ ميخوره و راهبم تو تلفن ميگه اينجا دارن سريال ميسازن يا دوربين مخفيه هه!


چو يانگم مياد از خيابون رد ميشه همم واسش مجبورن وايسن همه مردمم در حال عكس گرفتن

ميادو با توجه به اينكه كره اي بلده بخونه وارد يك سمينار ميشه و ميبينه يك دكتر زن (اسمش يون اون سو است) در حال اموزشه جراحيه بريدگيه دكتر زن توجهش به چو يانگ جلب ميشه كه در همين لحظه پليس ميادو اونو ميبره


تو جاي پليس چو يانگ توجهش به دوربيناي مدار بسته جلب ميشه كه تو يكي از اونا دارن اون سو رو نشون ميدن –به رييس پليسه ميگه چجوري ميتونم برم اينتو لطفا درشو باز كن من برم كه اونام فك ميكنن اين خله!چو يانگم رييس پليسرو هل ميده اونم باتومشو در مياره ولي چو يانگ با ضربه شمشير باتومو نصف ميكنه و ميره دنبال اون سو


ميره پيشه اون سو ميگه ميتوني يكنفر كه گردنش بريده شدرو نجات بدي اون سو هم ميگه بايد ببينم بريدگي چقده  كه در همين زمان رييس پليسه ميادو  چو يانگم با يك ضربه اندازه بريدگيرو رو گلوش ميزنه و به اون سو ميگه اينقد و ميگه اگه نتوني اين مردرو نجات بدي يك نفر ديگرو امتحان ميكنيم و به مردي كه اون نزديكي هاست اشاره ميكنه –اون سو جراحيرو انجام ميده و چو يانگم كف ميكنه در همين رمان تلفن زنگ ميزنه چو يانگم ميترسه و تلفونو با شمشير نصف ميكنه(هه هه هه جالبه!)


به اون سو ميگه بريم كه اون سو ميخواد دو در كنه كه چو يانگم از يقش ميگيره و اونو ميكشه و ميگه اينقد خل بازي در نيارو با من بيا اون سو هم ميگه منو داري كجا ميبري كه چو يانگم مكانو ميگه و دسته اون سو رو ميگيره و ميان به لابي كه كلي پليس اونجاست ولي چو يانگ با نيروي الكتريسيتش اونارو له ميكنه




و بعدم  به اون سو ميگه ببخشيد كه ميخوام اينكارو بكنم و اونو كول ميكنه و ميبره نزديك تونل


ولي اون سو همش گريه ميكنه و ميگه به من رحم كنو از اين حرفا كه چو يانگ ميگه تو فقط بايد جونه يكنفرو نجات بدي و من تو رو بر ميگردونم ولي اون سو كه انگار فيلم زياد ديده ميگه نه تو كسايي كه صورتتو ديدنو ميكشي و از اين حرفاا كه چو يانگم قصم ميخوره كه برش گردونه و وارد تونل ميشن



اينور بر ميگرديم يكم قبل تر جايي كه اون سو رفته پيش فالگير و ميگه من يه مرد ميخوام كه پولدار باشه و من بتونم ازش پول واسه تحقيقاتم بگيرم (جالبه شوهر نميخواد منبع مالي ميخواد)فالگيرم ميگه تو با يك مردي از گذشته خواهي بود و اون از بهشت اومده و از اين حرفا اون سو هم فك ميكنه منظورش دوست پسراي قبليشن –اون سو هم محل نميده  و ميره


اينظرف در گوريو كمي قبلتر روزيه كه گروهه باديگارد ها رهبر جديدشون كه همون چو يانگرو ميبينن و خيلي داغونن كه چرا رهبرشون فقط 22 سالشه!!!!!

بعد بازم يك انيميشن داريم كه به معرفي چو يانگ ميپردازه اون فردي كه در شمشير زني حرفه ايه و توانايي اين رو داره كه از دستش الكتريسيته شوت كنه!!!و اگه از خواب بيدارش كنن طرفو له ميكنه

رهبر قبلي چونگ سئوك بوده ولي بدستور شاه ميشه چو يانگ –معاون چونگ سئوكم كه خيلي عصبانيه ميگه وايسا بياد بهش نشون ميدم رييس كيه و پاشو به حالت جنگي بالا ميگيره كه چو يانگ مياد و پرتش ميكنه اونورو ميگه من كجا ميتونم بخوابم!كه يكجارو ميبينه و ميره اونجا و واسه 3 روز ميخوابه همه باديگاردام تو كفن!!! دل بايي كه همون فرده ديوونست كه ميخواست به چون يانگ نشون بده رييس كيه ميخواد بره چون يانگو كه خوابه امتحان كنه كه دوستش ميگه مگه درباره شايعات نشنيدي دل بايي هم ميگه چرتن كه وقتي ميره نزديك چون يانگ كه خواب بود شمشيرشو پرت ميكنه و ميخوره تو سره دل بايي! و در اينجا سريال تموم ميشه


پایان

ممنون از مهلا جون که خلاصه انگلیسیو بم داد


بچه ها نظرتون چیه که خلاصه های سریال به زیبایی


تو رو هم بزارم؟تو نظرا بگین


راستی خلاصه های ایمان روزای یک شنبه و چهارشنبه


گذاشته میشه


نظر یادتون نره :-))

معرفي سريال faith (ايمان)با بازي لي مين هو عشقمم


 مشخصات :

عنوان : 신의 / Faith

عنوان چینی :
信義 / 神醫

نام های شناخته شده ی دیگر :
The Great Doctor

ژانر :
Historical, Fantasy

تعداد قسمتها :
24 (To Be Confirmed)

شبکه ی پخش :
SBS

تاریخ پخش :
2012-Aug-13 to 2012-Oct-30

زمان پخش :
Monday & Tuesday 21:55

بازیگران :

Lee Min Ho as Choi Young
Kim Hee Sun as Yoo Eun Soo
Lee Philip as Jang Bin
Sung Hoon
Ryu Duk Hwan as King Gong Min
Park Se Young as Princess Nogook
Yoo Oh Sung as Ki Cheol
Choi Min Soo
Lee Min Young
Shin Eun Jung as Hwa Soo
Lee Byung Joon




خلاصه ی داستان :

این درام عشق بین جنگجویی از دوره ی گوریو و پزشکی زن از حال حاضر را به تصویر میکشد. عشقی که فراتر از زمان و مکان است.
یو ایون سو (Kim Hee Sun) جراح پلاستیک 33 ساله ایست که در سال 2012 زندگی میکند.او در حقیقت یک جراح عمومی است ولی خیلی زود متوجه میشود که کار غیر تخصصی بیش از حد زیاد است و تصمیم گرفت تا وارد حرفه ی تخصصی جراحی پلاستیک شود. در آرزوی روزی که بتواند مطب جراحی اختصاصی خود را باز گشایی کند.
ولی یک روز چویی یانگ (Lee Min Ho) به دلیل نیازی که به مهارت های پزشکی اش دارند او را ربوده و به دوره ی گوریو میبرد. مانعی که بین عشق آنها وجود دارد قرنها فاصله ی زمانی است ولی چویی یانگ درست به مانند یک جنگجوی واقعی بر عشقش ثابت قدم میماند.

دانلود تريلر ها:

منبع ويدئو ها:
AsianWiki.IR

تريلر 2  

تريلر 3


عكس هاي سريال:

 


عکس های متحرک:



پشت صحنه های سریال:



فقط 5 روز دیگه مونده تا پخش سریال همونطور که


میدونین زمان پخش سریال روز های دوشنبه و سه


شنبست

منم خلاصه هارو با لینک مستقیم دانلود سریال در روز


های سه شنبه و چهارشنبه هر هفته میزارم.


گفتم امروز سریالو معرفی کنم تا از هفته دیگم خلاصه


هاشو بزارم البته شاید خلاصه های سریال


to the beautiful you


  رو هم بزارم این سریالم از 15 اگوست شروع میشه


البته هنوز به قطعیت نرسیدم



راستی والپیپر های سریال در ادامه مطلبه


ادامه نوشته

خلاصه هاي سريال faith لي مين هو-بزودي

سلامممممممممم به دوستاي عزيزممممممممممممممممممم

شرمندم كه اين همه مدت نبودم

ولي دوباره برگشتم تا براي مدت طولاني اينجا باشمممممم

گفتم موضوعو برگردونيم به كره اي

از اين به بعد اينجا خلاصه سريال و اطلاعات مربوط به سريالاي جديد و قشنگو ميزارم


از 13 اگوست هم كه سريال faith لي

مين هو شروع ميشه

من ميخوام هم زمان با پخشش تو كره

خلاصه هاشو اينجا بزارم

دانلود بهترين اهنگ هاي ادام لامبرت-adam lambert

سلام جيگراااااااااااااااااااااا

امروز چنتا از اهنگاي ادامو گذاشتم كه خيلي قشنگن

اولي اهنگی هستش که ادام برای فیلم ۲۰۱۲ خونده (زمان برای معجزه)

     Adam Lambert - Time For Miracles.mp3

البته اهنگه زمان براي معجزه كليپشم هست كه پست بعدي ميزارم

اهنگه بعدی اهنگه broken open هستش که ادام در مصاحبه هاش از   اهنگ به عنوان شخصی ترین اهنگش نام برده که یادگاری از زمان های پیش و رابطه قبلیشه!

اهنگه خیلی ارومو قشنگیه

 

اهنگه بعدی نامش گریه کردنه

که خیلی قشنگه راستی من خودم عاشقه جیغای ادامم که تو اهنگاش داره تو این اهنگ این جیغا خیلی وجود دارن !

adam lambert - cryin'.mp3

 اهنگه بعدی اهنگه خیلی قشنگیه که ادامو لیدی گاگا با هم اجرا کردن و نوشتنش هم بر عهده لیدی گاگا بوده

اسم اهنگ:تب

adam lambert - fever.mp3

اهنگه بعدي اهنگه خيلي معروفيه كه من خودم عاشقه اين اهنگم

اسمش براي سرگرمي تو هستش كه كليپشم ساخته شده كه در پست بعدي ميزارم

adam lambert - for your entertainment

اهنگه بعدي  كه نامش اگه من تو رو داشتم هستش و به تازگي  تقريبا ميشه گفت هفته پيش كليپش منتشر شد اهنگه خيلي جذابو شاديه كليپشم براتون تو پست بعدي ميزارم

 

اهنگه بعدي  اسمش طرح جامع هستش كه اهنگه باحاله

adam lambert - master plan.mp3

اهنگه بعدي اسمش موزيك  دوباره هستش

adam lambert - music again.mp3

اهنگه بعدي اسمش قدم زني با تبختر هستش كه من خودم عاشقه اين اهنگم خيلي توپه

adam lambert - strut.mp3

اهنگه بعدي جهان ديوانه هستش

madworld.mp3

اهنگه بعدي اسمش حلقه اتش هستش

ring of fire

 و در اخر اهنگي كه امسال موزيك ويدئوش به عنوان بهترين موزيك ويئدوي دنيا انتخاب شد

عشقم بازم بهت تبريك ميگم كه برنده شدي تو بهتريني

و خوده اهنگ پس از انتشارش  با استقبال شديدي رو يرو شد

اهنگي كه با همكاري pink ساخته شده

و اهنگي كه خودم عاشقه اين اهنگم

اسمش تو از من چي ميخواي هستش از بس پي ام سي كليپشو گذاشته كه مطمئنم  بيشتريا ديدن

adam lambert - whataya want from me.mp3

  اهنگ وودو

voodoo

Silent Outcry

 

 

 

 

 

Adam Lambert - Sleepwalker.mp3

Adam Lambert - Pick U Up.mp3

 

 

 

sure fire winners


 

کلیپ های song il gook

سلام

دوستان امروز چند تا کلیپ از سونگ میزارم امیدوارم خوشتون بیاد این کلیپ ها رو در  وبلاگ های دیگر که نویسنده هستم هم گذاشتم اینجا هم میزارمشون

اولین کلیپ در تبلیغ یک نوشیدنی:

سایز:۹۱۱ کیلوبایت

زمان:۳۴ ثانیه

 لینک دانلود کلیپ سونگ


در تبلیغ شمشیر:

سایز:۳۹۸ کیلوبایت

زمان:۲۱ ثانیه

 لینک دانلود کلیپ سونگ


در استخر:

سایز:۶۷۴ کیلوبایت

زمان:۱۹ ثانیه

 http://www.mediafire.com/?k0jddzzdm02

ادامه دارد منتظر باشید

Jang Geun Suk – Easy Magazine

سلام دوستان اینا جدید ترین عکساش هست

در ضمن وقتی صدف جونم اومد حتما لینکتون میکنند

Jang Geun Suk – Easy Magazine

 kwmd1o0cg97jsc13yd.jpggbz7pnjf4eorc2fwys8i.jpgrv907q9yq5hzdb9dcfsh.jpg9hedrxj12jx2jgreskkg.jpg

ادامه مطلب نداریم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

فعلا بای تا فردااااااااااااااااااا

جدیدترین عکس های یانگوم در فرودگاه و هم عکس انگشتر عروسیش و هم چندتا عکس خوشگل و جدید

سلام دوستان امروز هم جدیدترین عکس های یانگوم در فرودگاه و هم عکس انگشتر عروسیش و هم چندتا عکس خوشگل و جدید

منتظر آپ های بعدی باشید

اینارو خیلی وقت پیش آماده کرده بودم

چندتا عکس دیگر به عکس های یانگوم در فرودگاه  اضافه شد حتما ببینید

لطفا با ذکر منبع بردارید

من اینارو تو ۲ تا از وبلاگ های دیگرم هم گذاشتم

http://www.1731756699.blogfa.com/ نویسنده ارشد این وبلاگ

http://www.photoo.blogfa.com/ خودم و الهام و نفیسه

f7ww2lw1qyqmdtqqgt8h.jpg8rnwwskfgcdiuyuft.jpgq1lv7mqx4lv9s7s7xq.jpg6isihcq4kmuz03fiefk.jpge59uhvld55qtovlupr.jpge60lgb4bx2q4umvmje.jpgqp0uzhp09xckpjrk6f.jpgm1zzk5dxj9cdzryny.jpgovrr622hv1r80dvjyv.jpg3bkk2hu5fpwrtmys8f.jpg2hdktforfjjl7crzbmwy.jpg5yydit2q054uul7yp2fb.jpgz4to2zo3h50spj8d4yu.jpgj5o298tg4ds4in9pxose.jpgcyvdii0pn0pnkafsfd9.jpgbrgvihvzz5e8si210o.jpg99vzrdql517hg6htn36e.jpgy6plyzndc3uv67lhrdpr.jpgxux2kcqcwjzwb3bhcp94.jpgqilcrhsw45x3zsql5pol.jpg44vyfhnl5t8p0znd6kfy.jpgdz524751x00w8okl0khx.jpgkuiw38l4tv5u8zrcwr.jpg6oakncpwecok2vtqyr08.jpgey537d64nv66cjxtpqw.jpg24bgdp5mqfgk40dtr0.jpg3vkmdqlhnuli5186t74g.jpglyduecqjchrmfcbytd7l.jpgufe3ud1it5z7y75nrf.jpg3w58hqzx5twj705izd0e.jpgpr0zp3slfhjx0z4dkoy.jpgnh7zl3ngxbljwmmv811s.jpg


یک خبر خیلی خوف کشف کردم انگشتر عروسی یانگوم

عکس انگشتر ازدواجش

بعد از وارد نمودن لی از عروسی تعجب 'الماس توجه کنجد است در رینگ.

لی 'الماس کنجد ، الماس طلای سفید به اندازه یک دانه کنجد گیر چیزی است که در سادگی است حلقه فوتی و فوری.

قلم توسط معاون jeonghyeuk Goldendew 's،" کنجد نام رسمی الماس الماس ملیسا ، "گفت ،" ملیسا الماس قسمت 1 به کمتر از 0.01 karats (قطر 3.05mm) و یا کمتر است حجم کوچکی از الماس "او گفت.

اندازه نسبتا بزرگ از الماس بیش از قیمت مناسب از الماس پوشیده شده توسط ملیسا لی یونگ آئه از ظاهر معمول مربوط به دهکده vividly نشان داده است.

گرایش های اخیر در الماس هدیه عروسی که ملیسا تبدیل شده است. لی یونگ آئه و همچنین بسیاری از زوج های جوان از لحاظ قیمت و نه taxing قیراط الماس انگشتر الماس ملیسا مقرون به صرفه است ترجیح داده میشود.

ملیسا همچنین یک انگشتر الماس می تواند در تولید طراحی weeoreobeulhan معمول به دام افتاده باشد نیز به علت جفت.

حدس زیادی از این گرایش در جواهرات با نام تجاری معروف به 'جفت عروس و مرسوم ، مد روز و توده ای انتشار weeoreobeulhan ملیسا یک انگشتر الماس است.

برجسته برند جواهر از قلم توسط معاون Goldendew jeonghyeuk "تا از حلقه الماس ملیسا کوچک ساخته شده حلقه الماس با سنگهای بزرگ در خط دهم قیمت رتبهدهی نشده است مقرون به صرفه ویژگی های قوی تر از دوام مکعب مهمترین است" او گفت.

ملیسا حلقه الماس دارای یک طراحی ساده ای است که مقرون به صرفه بوده و شامل هدیه عروسی که زرق و برق به اندازه کافی درست است.

ملیسا قیراط الماس حلقه حلقه الماس با hameul پوشیدنی ملاقات sikimyeonseodo می خواهم می خواهم به یک گروه در سراسر hameul درخشان مکعب و یا با لایه بندی شده ملیسا ، شما می توانید با الماس تزیین حلقه احساس.

  زرق و برق دار و مد روز و همچنین ایجاد فضای عکس ، نور می تواند punggil. علاوه بر این به تفصیل ، با استفاده از برش حلقه الماس با ملیسا در گروه مجموعه ای است که حتی لوکس ساده و طعم تصفیه شده ، شما می توانید کنید.

ملیسا حلقه الماس دارای یک طراحی ساده ای است که مقرون به صرفه بوده و شامل هدیه عروسی که زرق و برق به اندازه کافی درست است.

ملیسا قیراط الماس حلقه حلقه الماس با hameul پوشیدنی ملاقات sikimyeonseodo می خواهم می خواهم به یک گروه در سراسر hameul درخشان مکعب و یا با لایه بندی شده ملیسا ، شما می توانید با الماس تزیین حلقه احساس. زرق و برق دار و مد روز و همچنین ایجاد فضای عکس ، نور می تواند punggil. علاوه بر این به تفصیل ، با استفاده از برش حلقه الماس با ملیسا در گروه مجموعه ای است که حتی لوکس ساده و طعم تصفیه شده ، شما می توانید کنید.

الماس * تعداد واحد : 1 ورق = 0.01 = karats قطر 3.05mm ، 1 = 1.00 karats قطر 캐럿 = 6.05mm

ggrzlfgtycz379eqdcqd.jpgrj9o1t8zd4wioqi6erq.jpggs6grgqsvn39rupo98j9.jpg


 چندتا عکس خوشگل و جدید

kpjdqmy2yr0dbvorhif.jpgnd8cgwdeocnl6thubehg.jpgt13154leuz29idfiuy.jpg0bk095q7sf6hf9kbdpcs.jpgky32z5k9xceps414jtx7.jpgjxv10qtyso9xdqyzg1j4.jpgoj7jg45dp6ftkxm2wnx.jpg1q7tb44kpfftwqfs3nst.jpg8lfrl31v7ivu0u6u4ut.jpg54rumy3sxtkfkj731iwg.jpgombfyk8urqd8ao4lj58.jpg2zwmj7noghhsxrveq40n.jpg9lum4ok4z15w8epco5e8.jpg

m61i38f4xyo1slcznig.jpgk2jv6pro2ybtr2htwpn.jpgi0skxux47ltpj6dmvhjs.jpgdggzcieoj16i321mnqiq.jpgpr7ttlhshjdwrn2ntc6k.jpgsd32o2p4bwcj8h9f928.jpg7pop8jjxmxw75p7n4ws0.jpg


این ۱۱ تا هم جدیدن

3pm4ismvp9l8xhp7b0.jpgte2a8ru5bdpo8qsccrx8.jpgz96li3iynm435e3bon4.jpggtwu7hc9jnygzpq9jon.jpg3jgx3f83pr9vjsxepbr.jpgtxp9e5tlgco3n8uqln2c.jpgrgjbh13uzctze6nh7fc.jpg81hhxpefsyncwwgtg1io.jpgitkutnyzpcpq8m2rdqxu.jpg2ks3oxo2u8iz54914c.jpg5ed3r934ltrbpn0esdm.jpgoet6ppgxfpdycrzu2tu.jpg

jang geum suk in calendar 2010

سلام دوستان امروز جدید ترین عکسا رو داریم امیدوارم خوشتون بیاد

jang geum suk in calendar 2010

xe5k5rn6knpnrnymm39.jpg

بقیه در ادامه مطلب

ادامه نوشته

قسمت چهاردهم سريال بانوي زيباي من

در اين قسمت:

من و تو بدرد هم نميخوريم

معني عشق چيه؟



قسمت چهاردهم:

بعد از اينكه هايي نا و دانگ چان ميزنن به چاك پشتشونم خبرنگارا ميدويدن دنبالشون! اخر خبرنگارارو ميپيچونن و دانگ چان از هايي نا ميپرسه چي شده كه هايي نا ميگه كه بابابزرگ همه چيزو ميدونه كه دانگ چانم گفت ميريم پيشش و باهاش مسئلرو حل ميكنيم كه هايي نا گفت نه نميشه اون مارو نميبخشه ايا حاضر ميشي بدونه من زندگي كني؟اگه تو الان بري پيش بابابزرگ براي عزر خواهي اونوقت ديگه اون نميزاره كه منو تو همديگرو ببينيم!

اينورم يو جي و لي رفتن تا از ماجراي دانگ چان و هايي نا كه رو روزنامه هاست چيزي سر در بيارن بعد هايي نا و دانگ چانم اومدن كنار دريا و همونجام يك سوييت اجاره ميكنن و كلي صفا! اينورم هايي نا اس اام اس زده به پيشكار سو كه من حالم خوبه نگرانمم نباشين –پيشكار جانگم در حال طرفداري از دانگ چانه كه بابابزرگ عصباني ميشه اينورم تو ساحل هايي نا و دانگ چان دارن نقاشي ميكنن با چوب روي ماسه هاي كه هايي نا ميگه تو كي عاشق من شدي دانگ چانم ميگه وقتي اولين بار اشك تورو ديدم از اينكه ادم مغروري مثل تو اونطور گريه كنه من فهميدم تو هم دل داري و ظاهرت با باطنت فرق داره بعد دانگ چان اينو ميگه و هايي نا و دانگ چان كلي با هم شو خي مكيكنن و ميخندن

بعدشم ميشينن رو به افق و دانگ چان اوازي براي هايي نا ميخونه

اينورم معلوم نيست يوجي مسته مست نبيست و داره واسه لي اهنگ ميخونه عينه ديوونه ها!ولي بعدش اشكش در مياد و اهنگي غمگين و عاشقانه ميخونه كه ليم ميره تو فكر!

بعدشم يو جيرو ميرسونه خونه اينورم هايي نا دوست داره دانگ چان بياد تو اتاقه اون بخوابه!و هي بهانه در ميارهخ كه يكي از بهانه هاش باعث ميشه دانگ چان بياد واسش رخت خواب بندازه كه هايي نام ميگه نميخوام و هي رخت خوابارو بكشه و دانگ چان بيوفته رو هايي نا ولي دانگ چان پا ميشه ميره لب ساحلو

اونجام پيشكار جانگ زنگ ميزنه و به دانگ چان ميگه فك ميكني با اين وضعي كه تو داري هايي نا با تو خوشبخت شه؟ه دانگ چانم ميره تو فكر و بعد از مدتيم هايي نا مياد از پشت دانگ چانو بغل ميكنه و بعدشم با هم حرف ميزنن

صبح روز بعدم بابابزرگ هايي از لي ميخواد كه هر جور شده با هايي نا ازدواج كنه تا شر دانك چان كم شه! كنار ساحلم دانگ چان و هايي نا با هم صبحانه ميخورن كه دانگ چان ميگه امروز ميريم سئول و من بابابزرگ صحبت ميكنم !

بعد از ايبنكه حاضر ميشن دانگ چان يكجوري رفتار ميكنه كه هايي نا يكم مشكوك ميشه كه دانگ چان ميخواد تركش كنه!(دانگ چان تو دوراهيه كه ايا ميتونه هايي نارو خوشبختش كنه يا بايد بزاره هايي نا راهه خودشو بره؟) خوب از اينجا ميزنيم تو كار غمگين! بابابزرگ به دانگ چان ميگه كه هايينارو بيار به اين هتل(دانگ چان و بابابزرگ نقشه كشيدن با هم) پس هايي نا و دانگ چانم ميرن به اون هتل و دانگ چان يك جوري هايي نارو ميفرسته تو اتاق مهمون و خودش ميزنه به چاك (بدجنس) ولي وقتي ميخواد خارج بشه از اتاق به هايي نا نگاه ميكنه و اشك تو چشماش جمع ميشه ولي اخر ميره

و اينطرفم اخر سر بابابزرگ مياد داخل اتاق و پشت سرشم لي!!!!!!!

هايي نا كف ميكنه و نگران ميشه واي نگرانيشم درسته لي و ننه باباش اومدن خواستگاري و ازدواج!!!!!!!! بعد هايي نا حالش بده تو سر ميز و صورتش گر گرفته كه مامان لي از هايي نا ميپرسه واسه كي قرار ازدواج بزاريم كه هايي نا ميگه:من نميتونم با لي ازدواج كنم متاسفم!

بعد از اينكه ننه باباي لي رفتن بابابزرگ كلي با هايي نا دعوا ميكنه و ميگه اگه ميخواي با دانگ چان باشي پس ديگه منو بايد براي هميشه فراموش كني بعد تو سالنم لي جلوي هايي نارو ميگيره و هايي نا ميفهمه كه نقشه اين عروسيو دانگ چان و لي با هم كشيدن پس هايي نا بسيار ناراحتا ميشه بعد اينورم جاي گل فروشي دانگ چان داره ذراه ميره كه هايي نا جلوش ظاهر ميشه و ميزنه تو گوشش

هايي نا:اومدم تشكر كنم اون موقع خيلي خوشحال بودم كه بالاخره بهم ميرسيم ولي تو ميخواستي كاري كني كه من با لي ازدواج كنم؟ايا اصلا دوستم داري؟بدجنس پست فطرت—اينارو هايي نا ميگه و اشكان ميره! اينورم پيشكار سو ميفهمه هايي نا نميخواد بياد خونه و رفته هتل پس به دانگ چان ميگه و دانگ چانم ميره به هتل و در اتاق هايي نارو ميزنه هايي نام بدون توجه باز ميكنه و ميبينه دانگ چانه دانگ چان:چرا نرفتي خونه؟ هايي نا مياد درو ببنده كه دانگ چان مانع ميشه هايي نا:برو دانگ چان:برگرد خونه هايي نا:به تو ربطي نداره من هركاري بخوام ميكنم هايي نا مياد درو ببنده كه دانگ چان با عصبانيت نميزاره


و دوباره هايي نا مياد درو ببنده كه دانگ چان وارد اتاق ميشه هايي نا:فك ميكني داري چيكار ميكني دانگ چان همينطور كه داره دنبال چيزي ميگرده ميگه:كيفت كجاست؟ هايي نا:برو بيرون دانگ چان با عصبانيت:كيفت كجاست؟ دانگ چان كيفو پيدا ميكنه و ميگه بريم كه هايي نا ميگه پس نميري –اينو ميگه و ميره گوشيرو بر ميداره بگه يكي اومده تو اتاقم كه دانگ چان گوشيرو از دستش ميگيره و قطعش ميكنه --دانگ چان:بريم—هايي نا ميگه نميامو مياد بره كه دانگ چان دستشو ميگيره و ميگه:نميدوني چرا گذاشتمت اونجا نميدوني چه احساسي دارم؟

----هايي نا:بزا يك چيزو ازت بپرسم ميدوني چرا گفتم اون موقع فرار كنيم؟بخاطر اين بود كه با تو وقتي باشم ميتونم همه چيمو ول كنم نميخواستم از دستت بدم من فك ميكردم تو هم منو اينطوري بخواي و منو ول نكني ولي تو منو به لي واگذار كردي --دانگ چان:راست ميگي من ولت كردم اره چون ادمايي مثله تو ميتونن هر روز عاشق شنو اون طرفهخ ديگرو ولش كنن چون تو چيزي از دست نميدي اگه عاشق شي ولي من چرا از دست ميدم  من اگه تو رو از دست بدم هيچيرو از دست ندادم براي همين بود كه فرستادمت پيش لي!!!!!!!! اينارو ميگه و مياد بره كه هايي نا كه همينطور اشكان بوده ميگه:متاسفم.من اون چيزارو نگفتم تا اذيتت كنم(هايي نا اينجا خيلي احساسي و زياد گريه ميكنه)-

--دانگ چانم اشك تو چشماش جمع ميشه ولي ميره بيرون

بعد وايميسته ياده خاطراتش با هايي نا حرف هاي هايي نا و كلي چيز ميوفته و يادش مياد كه نبايد هايي نا رو تنها بزاره و ميتونه خوشبختش كنه پس ميدوه به طرف اتاق هايي نا بعد هايي نا درو باز ميكنه با چشماني اشكان دانگ چان مياد بغلش ميكنه بعدم همو ميبوسن و با هم م ي خ و ا ب ن اه واي چرا اين فيلم اينقد...

  پايان  


دو قسمت ديگه باقي مونده

ولي هر چي ديرتر تو زيبايي رو شروع كنم بهتره چون فيلمش كه بياد  ميتونم از روش كليپ هاشو بزارم ولي زودي شروعش ميكنم

گذاشتن خلاصه با ذكر منبع!!!!!!!!

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA

قسمت سيزدهم سريال بانوي زيباي من!

خلاصه قسمت سيزدهم:

عشق به اوج خود ميرسد!



ولي هميشه همه چيز بر وفق مراد نيست!

 


خوب بعد از اينكه دانگ چانو هايي نا همديگرو ميبوسن تو ايستگاه اتوبوس ميشينن و اينجا هايي نا به دانگ چان ميگه دوستت دارم!

بعدشم وقتي دارن ميان خونه دست در دست هم ميان كه يو جي ميبينه و كف ميكنه و ميره تا به لي خبر بده

- تو خونم بعد از اينكه از هم دانگ چانو هاي نا خداحافظي ميكنن هايي نا به اتاقه خودش و دانگ چانم به اتاقه خودش ميره و هردو وقتي وارد اتاقاي خودشون ميشن نفس راحت ميكشن (بنظر ميرسه لحظات عاشقانه تنگي نفسو به همرا داره)

هايي نا تو اتاقشه لباسشو در اورده كه يكدفعه سوسكي ميبينه پس ميره به اتاقه دانگ چان كه دانگ چانم داشته لباساشو عوض ميكرده

ولي با ورود هايي نا به اتاقش سريع باهخاش ميره و سوسكو ميكشن

بعد هايي نا ميزنه به پشت دانگ چان كه دانگ چان دردش ميگيره و هايي نا ميگه ببخشيد حواسم نبود درد داري!بعد مياد گير ميده كه بزا پشت كمرتو ببينم كبوده يا نه كه ميوفته تو بغله دانگ چان پس عزر خواهي ميكنه و خودشو جمع ميكنه-اينورم لي تو بار مسته كه يو جي ميره پيشش و خبرزارو بهش ميگه كه لي ميگه فك ميكنم دانگ چان بيشتر بدرده هايي نا ميخوره تا من بعدشم خوابش ميبره كه يو جي مجبور ميشه چون خونه ليرو نميدونه كجاست ببرتش به هتل

كه تو هتلم مياد كروات ليرو باز كنه كه لي احت باشه ولي لي اونو به جاي هايي نا اشتباه ميگيره و محكم بغلش ميكنه

و ولش نميكنه ولي يوجي خودشو از بغلش ئدر مياره در اين جا لي بيدار ميشه و ميره دستشويي و مياره بالا(بخاطره مشروبه زيادي كه خورده)اينورم دانگ چانو هايي نا نشستن روي نيمكت تو حياط و مثله اينكه دارن از بي خوابي با هم حرف ميزنن كه كم كم خوابشون ميبره و ميخوابن

–صبح هم ننه يو جي مياد خونه ميبينه دانگ چانو هايي نا تو بغله هم روي نيمكت خوابيدن كه صداشون  ميكنه

و هايي نا و دانگ چان از خواب بيدار ميشن ولي باز ميرن تو اتاقاي خودشون ميخوابن –هايي نا بعد از مدتي پا ميشه ميره تو اتاقه دانگ چان و ميبينه دانگ چان خوابه و تب زيادي كرده كه پس دستمال با اب مياره و رو سرش ميزاره و خودشم كنارش ميخوابه-

دانگ چان بعد از مدتي بلند ميشه و ميبينه هايي نا كنارش خوابيده و مثله اينكه وقتي خواب بوده داشته دانگ چان پا شويه ميكرده پس دانگ چان به هايي نا لبخندي ميزنه و هايينارو مياره رو لاحافت

نزديكاي ظهر كه هايي نا بيدار ميشه ميبينه دانگ چتان نيست پس نگران ميشه وميره  تو حياط دانگ چانو ميبينه و يكم با هم حرف ميزنن بعد دانگ چان به هايي نا ميگه بهتره بري ليرو ببيني و بهش همه چيزو بگي و از بلاتكليفي درش بياري كه هايي نا ميره به شركته لي و لي لي نيست –لي هم چون افسرده به نظر مياد رفته همون زمين كشاورزيه كه با هايي نا رفته بود و ياده خاطراتش با هايي نا ميوفته

اينورم هايي نا و دانگ چان ميرن بيرون تا واسه هايي نا كاري پيدا شه هايي نا از مغازه ها ديدن ميكنه و از لباساشون عكس ميگيره و ميزاره تو سايته لباس فروشي كانگ سان و همينطور به بينندگان سايتش جواب ميده و اين باعث ميشه تا فروش كمي بياد بالا-

اخرشم هايي نا كاري پاره وقت پيدا ميكنه كه نقاشي و رنگ ديواره مهد كودكي هستش-بعد از اتمام نقاشي با استفاده از كمك دانگ چان و تعدادي كودك هايي نا پول نقاشيشو ميگيره و كلي خوشحال ميشه

.بعدشم دانگ چان بهش ميگه من ميرم پيشه بابابزرگ كه بدست اوردن كار و كاركردنتو بهش گزارش بدم تا اون خوشحال شه .هايي نام ميگه باشه پس منم ميرم بگردم.هايي نا ميره بازار و با پولش مقداري نان و يك كلاه و يك گردنبند براي دانگ چان كه 1 ماه ديگه تولدشه ميخره.دانگ چانم گزارشات خوبي درباره هايي نا ميده كه بابابزرگم ميگه عاليه پس بگو هايي نا فردا بياد شركت و از فردا كارشو دوباره تو كانگ سان شروع كنه!

اينورم هايي نا مياد بره خونه كه سر راهش ليرو ميبينه كه لي بهش ميگه من ازت دل نميكنم و منتظرتم مطمئنم دوباره پيشم برميگردي اينارو ميگه و ميره-

اينورم دانگ چان مياد و هايي نا ميگه خوب به بابابزرگ ازم تعريف كردي كه دانگ چان ميگه اره خيلي

–بعدشم هايي نا ميگه خوب جايزه اولين كارم چيه؟كه دانگ چان ميگه خودت بگو هايي نا ميگه اينكه خرم بشي و كولم كني پس دانگ چانم همين كارارو ميكنه

در اين لحظم يك جاسوس كه از طرفه باباي سو اه هستش و تونسته رد هايي نارو بزنه از هايي نا و دانگ چان عكس ميگيره –شبم هايي نا و دانگ چان كنار رودي ميشينن روي نيمكتي و باهم تولده دانگ چانو با كيكي كوچك جشن ميگيرن

و هايي نام گردنبنده تولدو به گردنه دانگ چان ميندازه

بعدشم دانگ چان خبره اينكه هايي نا فردا بايد بره سره كار و برگرده خونرو به هايي نا ميده ولي هايي نا نگران ميشه و ميگه چيكار كنيم درباره رابطه خودمو تو كه دانگ چان ميگه همه چيز درست ميشه و پيشوني هايينارو ميبوسه.

صبح روز بعدم دانگ چانو هايي نا با مترو ميرن كانگ سان

-اينورم عكساي هايي نا و دانگ چان كه با هم بودن همراه با مداركي دليل بر اينكه دانگ چان زن باز بوده به دست باباي سو اه ميرسه

.اينورم هايي نا ميره تو كنفرانس كارمندان كانگ سان و همينطور كه بابابزرگشم هست تو كنفرانس مياد سخنراني كنه كه باباي سو اه مياد و ميگه كه خبر هايي در حاله پخشه اينارو ببينين و بابابزرگه هايي نام عكسه دانگ چانو هايي نارو همراه با مدركه زن باز بودنه دانگ چان ميبينه و كف ميكنه و داد ميزنه بگين دانگ چان بياد اينجا

ولي هايي نا ميدوه ميره بيرون و ميره پيش دانگ چان و ميگه بيا فرار كنيم و ميدون و ميرن

پايان


فقط 3 قسمت ديگر از اين سريال باقي مونده

قسمت هاي 14-15-16 بزودي تموم ميشن

از هفته ي ديگه شرو ع خلاصه سريال تو زيبايي(بابابازي جيگر)شروع ميشه


گذاشتن خلاصه با ذكر منبع

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA

قسمت دوازدهم سريال بانوي زيباي من

  قسمت دوازدهم:

فاصله بين منو تو داره زياد ميشه!

و همينطور در اين قسمت:

تازه فهميدم قلبم با كيه



خوب گفتيم هايي نا از خواب پا ميشه ميبينه تو اتاقه دانگ چانه و دانگ چانم جلوش نشسته و بهش ميگه بلند شو چقد ميخوابي خوب ادامه ميديم—هايي نا از خواب پا ميشه ميگه چرا من اينجام دانگ چانم ميگه تو ديروز گريه ميكردي و زنگ زدي گفتي تنهايي

–هايي نام ميگه نه اينطور نيست كه دانگ چان موبايلشو در مياره ميگه ببين ساعت 8 و 30  زنگ زدي بهم-(دانگ چان داره دروغ ميگه هايي نا بهش ديروز زنگ نزده بود پس حتما پيشكار جانگ يا بابابزرگ يا پيشكار سو  به دانگ چان گفته)-حالام لطفا شمارمو از موبايلت پاك كن من كه ديگه پيشكارت نيستم كه هر روز بيام جمت كنم حالام پا شو ببرمت خونتون—هايي نام ميگه نه  اصلا من حوصله خونه ندارم ميخوام مستقل باشم—اينارو ميگه كه دانگ چان ميگه مستقل؟؟بابا نخندونم تو رو خدا ميدونم از خونه پرتت كردن بيرون پيشكارسو گفت(نگفتم)حالام يك روز گذشته مطمئنم با وساطتته من و پيشكار جانگ موضوع حل بشه . اينورم پيشكار جانگ داره به پيشكار سو ميگه من نگرانه  هايي نام كه پيشكار سو ميگه من از دانگ چان خواستم بره هايي نارو ببره خونش هايي نا الان پيشه اونه كه پيشكارم در حال ابراز خرسنديه كه يكي مياد ميگه بانو اومدن!!!!!! بعدشم در حالي كه دانگ چان داره هايي نارو ميكشه تو قصر ميان جلوي پيشكار جانگ و پيشكار جانگم ميره تا از پدر بزرگ بپرسه ايا اجازه ميده هايي نا وارد شه كه پدر بزرگ اجازه نميده و پيشكار جانگم ميادو به هايي نا ميگه هايي نام ميگه من خودم  بايد برم بپرسم ولي پيشكار جانگو پيشكار هاي ديگه نميزارن و هايي نا با قلبي شكسته ميره از قصر با ناراحتي بيرون دانگ چانم دنبالش!

بعد تو خيابونم هايي نا ميگه ديگه واسم مهم نيست به جهنم همه چيز خوب حالا تو دانگ چان برو به راه خودت منم به راه خودم

.بعد هايي نا شروع به راه رفتن ميكنه و يكم كه دور ميشه ميبينه باز دانگ چان اومد دنبالش و ميگه نميخواد دنباله من بياي باز يكم دور ميشه دوباره برميگرده تا مطمئن شه دانگ  چان دنبالش نمياد ولي دانگ چان نا محسوس دنبالش ميكنه  بعد دانگ چان ميبينه كه هايي نا پا درد ميشه و ميشينه رو صندلي ايستگاه اتوبوس پس ميره طرفش هايي نام ميگه چرا اومدي كه دانگ چان ميگه دنباله تو نيستم منتظره اتوبوسم  ولي ايا تو گشنه نيستي؟؟كه هايي نا ميگه نه اصلا ولي بعدش دلش قور قوره بلندي ميكنه(واي چه باحال)دانگ چانم ميگه مشخصه حالا بيا بريم يك چيزي بزنيم به رگ!! تو رستورانم كه طبق معمول رستوران رشته چيني هستش هايي نا و دانگ چان نشستنو اين وسط بحثه اينكه هايي نا تاحالا دوروز پشته سر هم به دانگ چلان زنگ زده ولي هر بار يادش نمياد كه به دانگ چان زنگ زده باشه ..هستش..كه هايي نا به دانگ چان ميگه نه من يادم نمياد بهت زنگ زده باشم اين وسط هايي نا ياده زماني كه تو بار مش ر و ب دانگ چانو بوسيد ميوفته و ميگه راستي ميدونستي من وقتي مستم همينطوري افرادو ميبوسم؟؟

كه دانگ چان ميگه خيلي وحشتناكه بهتره مش رو ب خورد نو مست شدنو بوسيدن افراد همينطوريو بزاري كنار تفريحاته خوبي نيست.حالا وللش ميخواي بعد از اين چيكار كني چرا از لي نميخواي كه تو خونش باشي اين چند روزي كه بابابزرگ پرتت كرده از خونه بيرون ها؟؟ اينو دانگ چان ميگه كه هايي نا با شنيدن اين چيزا غذا تو گلوش گير ميكنه ولي حل ميشه و ميگه  نه لازم نيست حالا واسم بگو يك ابجو بيارن كه دانگ چان ميگه ديگه چي؟؟اصلا  لازم نيست—بعدشم دانگ چان داد ميزنه و ميگه خدمتكار من غذامو حساب ميكنم و ميره كه هايي نا داد ميزنه لعنتي تو گفتي غذاي منم حساب ميكني حالا كجا ميري؟؟كه يكدفعه دانگ چان با ابجو برميگرده و ميگه بيا اينم ابجوت(اخي چقد دانگ چان مهربونه)كه هايي نام خوشحال ميشه.. بعد اينورم جلوي شركت لي دانگ چان هايي نارو اورده و بهش ميگه برو بالا و از لي عزر بخوا كه هايي نا ميگه نه دانگ چانم ميگه تو عاشقه كي هستي كسي كه عاشقشي كيه؟؟(سوال كنكوره كه)هايي نا چند لحظه مكث ميكنه ولي هيچي نميگه چون لي واسش هوس بوده!!بعد دانگ چان ميگه خوب معلومه لي تا يون ديگه چرا 3 ساعته مكث ميكني؟؟حالام قبل از اونكه بياد من ميرم باي باي –تا دانگ چان برميگرده لي جلوشون ظاهر ميشه و وقتي دانگ چانو هايي نارو با هم ميبينه اعصابش خوردو خمير ميشه!ولي دانگ چان سريع قضيرو درست ميكنه و ميگه :بانو از خونه پرت شدن بيرون و از كمپاني اخراج شدن حالام از شما ميخوان كه بهش كمك  كنين خوب منم ديگه بايد برم باي باي—و دانگ چان جيم ميشه و لي و هايي نا ميمونن كه لي خيلي با عصبانيت به هايي نا مينگره هايي نام خيلي اعصاب خورد!! خوب حالام اين دو تا ميان روي نيمكتسي در پارك ميشينن و با هم حرف ميزنن كه اغلب لي اول حرفو شروع ميكنه پس لي ميگه:خوب پس اين اتفاقات واست پيش اومد من واقعا نميدونستم—هايي نا:من استرس داشتم كه بهت بگم—لي:چطور به دانگ چان ميگه عيب نداره به من ميخواي بگي استرس پيدا ميكني؟چرا اون با تو اومد؟؟--هايي نا:اون اومد تا منو با تو اشتي بده—لي:اگه اون نبود تو با من اشتي نميكردي؟؟--هايي نا:خوب اگه ناراحتي من معزرت خواهي كنم كافيه؟؟--لي:ميدوني چي منو خيلي ناراحت ميكنه؟؟اينكه چرا هميشه اون اخبار درباره تو رو زودتر از من ميفهمه چرا اون بايد زودتر از من بفهمه كه تو از خونه بيرون شدي ها؟؟و چرا تو بايد باز با اون باشي؟؟تو يعني نميتوني هيچ كاريرو بدونه كمك اون انجام بدي؟؟دليلش اينه؟؟--هايي نا:لي!!---لي:اين خيلي سخته خيلي سخت ايا ميدوني هر وقت كه داريم همديگرو ميبينيم اغلب با هم دعوا ميكنيم؟؟چرا بايد اينطوري باشيم؟(ين حرفارو لي همشو با دعوا ميگه)—هايي نا:متاسفم من نميدونم نميدونم چرا اينطوريه—هايي نا اينارو ميگه و پا ميشه ميره (خاك تو سرت لي اينطوري كه هايي نا ديگه از تو دل سرد ميشه!)لي هم دنبالش ميره ولي هايي نا رو پيدا نميكنه!!

اينورم دانگ چان كه انگار تو پاركي قرار ملاقاتي با پيشكار جانگ داره ميره اونجا و پيشكار جانگ ميگه بايد يك چيزيرو خصوصي بهت بگم  ميدوني چرا پدر بزرگ هايينارو از خونه انداخت بيرون؟؟دليله اينكه اينجا دارم باهات صحبت ميكنم اينه كه ببين هايي نا درباره دنياي واقعي هيچي نميدونه اون بايد كسيرو در كناره خودش داشته باشه تا بهش كمك كنه حالا من ميخوام چيزه خيلي مهميرو بهت بگم ببين پدر بزرگ عمل جراحيرو قبول نكرده و بزودي ميميره حالا تو بايد باهاش باشي كنارش باشي در جايگاه يك پيشكار!! خوب بعد از اينكه صحبتاشون تموم ميشه تو پيادرو دانگ چان داره راه ميره كه لي بهش زنگ ميزنه و ميگه هايي نا با توئه؟؟كه دانگ چان ميگه نئه ولي مگه با تو نيست ؟؟كه لي ميگه نه!!دانگ چانم نگران ميشه و سريع ميره تا هايي نارو پيدا كنه— اينورم يو جي داره با مامانش درباره اينكه كمپاني واسه اينكه اخراج هايي نا رو لاپوشي كنه الكي گفتن هايي نا رفته امريكا درس بخونه-صحبت ميكنن كه دانگ چان با عجله ميادو ميپرسه ايا هايي نارو ديدن كه اونام ميگن نه –دانگ چان ميره همه جارو زير و رو ميكنه تا هايي نا رو پيدا كنه ولي پيداش نميكنه بعد اينور نگو هايي نا اومده در خونه دانگ چان اينا ولي بعد منصرف ميشه و مياد بره كه ميبينه از اون پايين پله ها دانگ چان داره مياد پس مجبور ميشه بينه بو ته ها قايم شه بعد دانگ چانم مياد از پله ها بالا كه يكدفعه احساس ميكنه يكي پشته بوته هاست هايي نام سريع مياد پاينن كه بره ولي دانگ چان ميگيسرتش و ميگه كجا بودي ميدوني چقد نگران شدم؟؟

ميدوني چقد دنبالت گشتم؟؟حالا تو چرا تلفونتو جواب نميدادي؟؟حالا چرا اومدي اينجا مگه با لي نبودي؟؟--هايي نا:اا من خوب من خوب اومدم اينجا كهاز تو خداحافظي كنم اخه لي الاناست كه بياد دنبالم –دانگ چان:واقعا؟؟خوب بزا اول به لي زنگ بزنم  و چك كنم حرفاتو كه هايي نا ميگه چي؟؟؟--دانگ چان:ببين پس دروغ نگو فك كردي من خرم فهميدم دروغ ميگي فهميدم با لي دعوا كردين چرا تو مثله يك ادم احمق رفتار ميكني؟؟( الان دانگ چان اين حرفارو با حالت بغض داره ميگه)—هايي نام با حالتي كه بقض داره ميگه:اره راست ميگي من جاييرو براي رفتن ندارم.پدر بزرگ لي هردو در حقم بدي كردن منو از خودشون روندن من بجز تو كسي ديگرو كنارم نداشتم اين دليليه كه اينجام-بعد هايي نا شروع به گريه ميكنه كه دانگ چان بغلش ميكنه و هايي نام تو بغل دانگ چان گريه سر ميده(چه عشقولانه!!!!)

بعدشم تو خونه ننه يو جي هايي نارو ميبره به اتاقش و دانگ چانم از تو حياط زنگ ميزنه به پيشكار جانگ و ميگه من قبول ميكنم كه تا اخر كنار هايي نا باشمو كمكش كنم(اه اين ليه اشغال كه اصلا بدرد نميخوره) صبح روز بعدم طبق معمول دانگ چان مياد هايي نارو به زور بيدار ميكنه و سر صبحانم ميگه از امروز بايد واسه غذات برقي كه مصرف ميكني و ابي كه مصرف ميكني كار كني –هايي نام ميگه چي؟؟

چرا اينقد عوض شدي.بعدش يو جي ميگه راستي هايي نا بهتره غذا پختن ظرف شستن و لباس شستن رو هم انجام بدي كه هذايي نا ميگه من رييسه تو هستم يو جي چرا اينطوري باهام حرف ميزني كه يو جي ميگه من از تو نميترسم بعد دانگ چان ميگه خوب بعد از صبحانه ظرفارو بشور كه هايي نا به دانگ چان تنه ميزنه ولي دانگ چان اهميت نميده و ميگه همينطور در مغزه گلفروشي هم به ننه يو جي كمك ميكني كه هايي نام داد ميزنه نميخوام كه دانگ چانم ميگه اگه نميخواي پس غذا هم نخور و بعدش هم ميشينه سره ميزو و يو جي و مامانش و دانگ چان هردو دستاشونو ميزنن به هم و ميگن عاليه كه هايي نام اعصابش خورد ميشه—بعد اينورم خانواده سو اه اينا دنباله اينن كه هايي نا كجاست—بعد اينورم يو جي داره به لي ميگه كه هايي نا خونه ماست ولي لي هم خشك با كمي عصبانيت با يو جي حرف ميزنه و ميره-

اينورم هايي نا همين اوله ورودش به گل فروشي يك گلدون از دستش ميشكنه و ميوفته ولي به دانگ چان ميگه برم خونه پولشو بهت ميدم

كه دانگ چانم ميگه باشه پس من اينم تو دفترچه طلبكاريهام از تو بنويسم!!بعدشم  دانگ چان ميگه لي ميدونه اينجايي كه هايي نا ميگه نه بعد دانگ چان ميگه بهتره بري ببينيش كه هايي نا اهميت نميده و مياد بيرون از گل فروشي تا به گلاي بيرون سر بزنه كه لي از ماشين پياده ميشه و با سرعت مياد و بدونه صحبتي دسته هايي نارو ميگيره و ميگكشه ميبره كه يكجا وايميسته و داد ميزنه:من نميدونم تو چرا بايد اينجا باشي چرا بايد جايي كه دانگ چان هست باشي؟چرا بهم گوش نميدي من بهت گفتم كه دلم نميخواد با اون باشي واقعيت اينكه تو هميشه به اون تكيه داري اعصابمو بهم ميريزه.چرا كنارشي؟

--كه هايي نا سكوت ميكنه –لي ادامه ميده:متاسفم هايي نا نيومدم اينجا اينچيزارو بگم بلكه اومدم بگم متاسفم –كه در اينجا لي هايي نا رو بغل ميكنه و هايي نا ميگه:كسي كه بايد متاسف باشه منم—

بعد دانگ چانم اين دوتارو ميبينه كه همديگرو بغل كردن!!

شبم هايي نارو تابي نشسته كه دانگ چان مياد پيششو ميگه اتفاق بدي افتاده؟با لي اشتي كردي؟كه هايي نا ميگه اره بعد دانگ چان ميگه پس بايد خوشحال باشي ميخواي من خوشحالت كنم؟ خوب باشه شروع ميكنم ايا اون   خوك در سريال 3 پادشاهيرو به ياد داري؟و بعد هم ميشينه اداي خوكرو در مياره(خيلي باحاله من از خنده غش كردم)و بعد اداي بابابزرگ هايي نارو و كلي با هم ميخندنو حال ميكنن

صبح روز بعدم دانگ چان و هايي نا رفتن به مغازه ي لباس فروشي تا هايي نا بتونه اونجا استخدام شه ولي هايي نميخواد اونجا باشه و به فروشندگان اونجا ميگه ميدونين من كيم؟من كانگ هايي نا هستم كه اونا بهش ميخندن و ميگكن اره معلومه هايي نام عصباني ميشه مياد دعوا كنه

كه دانگ چان ميگيرتش و مياردش از مغازه بيرون و ميگه اينطوري ميخواي كار كني؟كه هايي نا ميگه من نميخوام كار كنم كه دانگ چان ميگه پس چجوري ميخواي پوله غذا تو و جاتو بدي ميخواي من بندازمت بيرون از خونم كه هايي نا اعصابش خورد ميشه و ميگه چقد سركوفت ميزني كه دانگ چان ميگه ناراحت شدي؟هايي نام  با پررويي ميگه اره و ميره- اينورم باز دانگ چانو هايي نا تو حياط نشستن دارن غذا ميخورن كه بحث ننه باباي هايي نا وسط ميادو هايي نا ميگه من چون بابابزرگمو دارم خيلي خوشحالم اون بايد هميشه كنارم باشه كه دانگ چان ياد حرف پيشكار جانگ كه گفت پدر بزرگ بزودي ميميره ميوفته و ميگه تو بايد قوي باشي و بتوني رو پاي خودت باشي—

اينورم بابابزرگ داره به عكس هايي نا نگاه ميكنه و ياده حرفاي لي ميوفته(مثله اينكه چند ساعت پيش لي به ملاقات پدر بزرگ رفته بوده)كه ميگفته هايي نا الان تو خونه ي دانگ چانه چرا ميزارين اونجا باشه كه بابابزرگ ميگه نميخواد تو دخالت كني و بهشم كمك نكن كه لي ميگه نه كمكش نميكنم ولي ميخوام باهاش ازدواج كنم!

كه بابابزرگم ميگه ولي خانوادت كه موافق نيستن كه لي ميگه موافتشونو جلب ميكنم  -پدر بزرگ ياده اين حرفا ميوفته—اينورم هايي نا داره زمينو جارو ميكنه كه پيشكار سو مياد به ديدنشو


با هم ميشينن رو نيمكتو حرف ميزنن-پيشكار سو:دانگ چان كجاست-هايي نا:مشغوله كار انجام ميده راستي به بابابزرگم بگو من دارم سعي خودمو ميكنم—پيشكار سو:حالا زندگي كردن اينجا چجوريه؟--هايي نا:وحشتناك.من ظرف ميشورم زمين پاك ميكنم تازه دانگ چان گفته برم شغلم پيدا كنم ببين دستام تاول زدن!!!!!!!!!—پيشكار سو:اا چرا اا ولي تو به نظر خوشحال مياي!

خوب راستي لي مياد پيشت –هايي نا:كمي –پيشكار سو:من دوست دارم تو باكسي كه از ته قلب تو رو بخاطره خودت دوست داره باشي.كسي كه تو رو چون كانگ هايي نا هستي دوست داشته باشه نه چون تو وارث كانگ ساني-كسي كه اگر چه مثله تو درخشان نيست ولي ميتونه تو رو بدرخشونه(فك كنم منظورش دانگ چانه چون اين چيزا با دانگ چان سته~)اين عشقه واقعا—بعدشم وقتي پيشكار سو. ميخواد بره هايي نا دستشو ميگيره و ميگه ممنون كه اومدي بازم بياي كه پيشكار سو از اين خوش رفتاري و مهربونيه هايي نا كف ميكنه!!!!!!!!اينورم يو جي به هايي نا ميگه برو غذا بپز كه دانگ چان كياد ميگه نه اون بلد نيست امكان داره به خودش اسيب بزنه من انجام ميدم!كه هايي نام خوشش مياد ولي بعدشم هايي نا مجبور ميشه لباسارو بشوره كه كليه!!در اين راستا كه داره ميشوره دانگ چانم مجبور ميكنه بهش كمك كنه  بعد كلي با هم ميخندن لباسارو با پا له ميكنن با هم پهن ميكنن اب بازي ميكنن و يك عالمه خوش ميگزرونن

–شبم ميشينن روي نيمكت بعد هايي نا ميگه امروز كلي كار كردم كه دانگ چانم ميگه افرين و سرشو ناز ميكنه!!!!!!!!!!!!!و ميگه ميدوني تو چه زمياني زيبا ميشي؟زماني كه نميدوني چجوري كاريرو انجام بدي ولي بيشترين تلاشتو ميكني!كه هايي نام خوشحال ميشه-

شبم تو خواب هايي نا به حرفاي پيشكار سو فك ميكنه و ميفهمه كه دانگ چان واقعا ازته قلب دوسش داره در همين اوضاع لي به هايي نا اس ام اس ميزنه كه ايا وقت داري؟ پس لي ميره دنباله هايي نا تا ببرتش جايي تو ماشين هايي نا ميگه قضيه چيه كه لي ميگه ميخوام مامان بابامو امروز بيني كه هايي نا شوكه و كمي ناراحت به نظر مياد پيشه ننه باباي لي هم كه هايي نا و لي يك طرف ميز نشستنو ننه باباهم سر ديگش دارن حرف ميزننو اشنا ميشن

-اينورم دانگ چان داره رانندگيس ميكنه كه حواسش نيست تصادف ميكنه!اينورم  ننه باباي لي دارن صحبت ميكنن كه موبايله هايي نا زنگ ميزنه و ننه يو جي ميگه دانگ چان تصادف كرده خودتو برسون به اين بيمارستان هايي نام كه داره از نگراني و ناراحتي ميميره سريع از ننه باباي لي خداحافظي ميكنه و مياد بيرون ولي لي مياد دنبالش و ميگه چي شده كه هايي نا ميگه يك كسي تصادف كرده بايد برم به كمكش كه لي ميگه اون كيه كه هايي نا هيچي نميگه پس لي ميگه اون دانگ چانه كه هايي نا ميگه من بايد هر چه سريع تر برم لي هم اعصابش خورد ميشه

—هايي نا مياد كناره خيابون و سوار تاكسي ميشه

و تو تاكسي هم ياد خاطراتش با دانگ چان كه دانگ چان چقد تو زمان هايي كه هايي نا نياز به كمك داشت بهش كمك كرده ميوفته—تو بيمارستانم هايي نا وارد ميشه و هراسان ميدوه كه اخرشم دانگ چالنو پيدا ميكنه در راهرويي كه دانگ چان با دستي شكسته و زخمي بر دماغش داره راه ميره پس ميره طرفش و ميگه ميدوني چقد نگرانت بودم حالت خوبه حالت خوبه؟

و اشك ميريزه دكه دانگ چان با حالتي شوكه ميگه بانو!كه هايي نا ميگه من واسه هيچي نگران بودم تو كه حالت خوبه خوب پس من ميرم مياد بره كه كه دانگ چان دنبالش ميره و ميگيرتش و ميگه چرا اومدي اينجا مگه با لي نبودي؟چرا اومدي؟كه هايي نا برميگرده ميگه بخاطره تو بخاطره تو بخاطره اينكه نگرانت بودم و ميخواستم ببينمت كه دانگ چان بيشتر شوكه ميشه در حاي هايي نا دانگ چان ميبوسه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!و بعدشم ميره كه دانگ چان ميره دنبالش و هايي نارو خودشم ميبوسه!!!!!!!!!!!!!!!!!

(ايول ايول داش دانگ چانو ايول) پايان


گذاشتن خلاصه فقط با ذكر منبع


قسمت هاي 13 .14 .15 .16 در اين هفته گذاشته

ميشن


قسمت 13 فردا گذاشته ميشه

 

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA

معرفي سريال تو زيبايي با بازي جيگرممم +كليپ از اين سريال

خوب سلام جيگرااا

امروز اومدم براتون سريال تو زيبايي معرفي كنم تا بزودي خلاصه هاشو شروع كنيم



راستي يك تذكر

هر كسي كه ميخواد خلاصه هاي وبلاگ

منو در وبلاگش بزاره حتما درج منبع بكنه


ممنون



خوب بريم سراغ معرفي

نام سريال :تو زيبايي(you re hand some)

ژانر:كمدي -عشقي

تعداد قسمت ها:16 تا البته امكان داره 20 تا شه(خدا كنه)

شبكه پخش كننده: sbs

 از 7 اكتبر تا 26 نوامبر(يعني از 15 مهر تا 5 اذر)

4 شنبه و پنج شنبه هر هفته ساعت 21 و 55 دقيقه

داستان:داستان درباره دختري به نام جما هستش كه داره دروس خواهر روحاني شدنو ميگزرونه كه در اين حال ميان بهش خبر ميدن برادرت مين گي كه قلته (جما و مين گي دوقلو هستن)حالش يكجوريه و نميتونه به كار ادامه بده و گروه انجل(angel)(پر طرف دارترين گروه خواننده در اسيا و جهان كه رييسش تا كيونگ(جانگ گيوم سوك) هستش )ازش درخواست كرده بياد عضو گروهشون شه ولي حالا برادرت نميتونه پس تو بايد بجاش بري

در نتيجه جما تيپ پسرونه ميزنه و وارد اين گروه ميشهو در عين حال با تاكيونگ(جانگ گيوم سوك)اشنا ميشه و بهش دل ميبنده در همين اوضاع تاكيونگ به راز اينكه جما يا همون مينگي دختره پي ميبره و ....

شروع خلاصه از هفته ديگه اگه كسيم ميتونه كمك كنه در خلاصش حتما بگه ممنون

بازيگران:

جانگ گيوم سوك (عشقه خودم)در نقشه تاكيونگ رييس گروه انجل

پارك شين هاي در نقشه جما كه بعدا ميشه جاي برادرش مينگي

لي هونگ كي در نقشه كانگ اون يو (جرمي)

جونگ يان هوا در نقشه كانگ شين وو



خوب اينم عكسه تاكيونگ(جانگ گيوم سوك)و مي گو(پارك شين هاي)


و عكس اعضاي گروه با هم

موزرده جرمي هستش

مو سياهه تاكيونگ(جانگ گيوم سوك)

سمت چپم اون پسر مو قهوه ايه شين ووست

و وسطي كه همه بهش اشاره كردن دختر قصه ما پارك شين هاي هست


خوب بريم معرفي بازيگرا

نقشه اول

جيگرمم فداش شم

كسي كه يكي از پرطرفدار ترين بازيگران جوان مرده و به دختر كش معروفه!!!!!!!!!چرا؟؟

چون

1-صداي وحشتناك مردانه و قيافه وحشتناك مردانه

قد 185 و هيكل وحشتناك زيبا-و البته بسيار مهربونو باحال بطوري كه يكي از دوستاش در توصيف جانگ گفته اون كسيه كه در كنارش كه باشي زمانو نميفهمي!

همه اينا كناره هم جيگره مارو طوري كرده كه بهش لقب دختر كش رو بدن!


خوب  جانگ حالا با اين قيافه اومده تو اين فيلم در نقشه تاكيونگ

خوب حالا پارك شين هاي در نقشه مين گيو ولي بعد مياد جاي برادرش و اسمش ميشه گو مي

در اين سريال:

نقش سومم كه جرمي همون مو زدست

نقش چهارمم پسر مو قهوه ايه يعني شين ووست



خوب فك ميكنم براي اينكه بيشتر با سريال اشنا شين بايد چنتا عكس از قسمت 1 و 2 بزارم


عكس هايي از قسمت 1

اعضاي گروه انجل

 و گومي ما كه تو لباس خواهر روحانيه

جرمي كه از ديدن يك خواهر روحاني كف كرده

و حالا عشقه خودم در نقشه تاكيونگ

تاكيونگ كه بدجور از گو مي بدش مياد و از اومدنه اون تو گروه متنفره

راستي اينم گو ميه تو لباس و قيافه پسرونه!

(راستي تاكيونگ نميدونه گو مي دختره!)

اينجام تاكيونگ گير كق داده كه اگه واسم نخوني تو گروه قبولت نميكنم

اينجام تو فرودگاه بعد از برخورد گومي و تاكيونگ با هم بليت گومي ميوفته دسته تاكيونگ ولي نميتونه بره از تاكيونگ بگيره چون در اين صورت تاكيونگ ميفهمه اون دختره!

و جيگرر طلام

اينجا ديگه گومي مياد جاي برادرش و از تلويزيون قيافشو نشون ميدن به عنوانه عضو جديد گروه انجل

اينجا گومي از بس مشروب خورده مست ميكنه و مياره بالا تو گلدوني كه دسته تاكيونگه!

اينجام جرمي داره با گومي سر يك موضوعي بحث ميكنه

واي اينجام كه بعد از بالااوردن گومي -اون ميوفته روي تاكيونگ!!

اينجام كه گومي حواسش نيست ميخوره به قفسه هاي سي دي تاكيونگ تو اتاقش و همه سي دي ها ميريزه در حالي كه دفعه قبل تاكيونگ گفته بود اگه به وسايلم دست بزني دهنتو صاف ميكنم!

البته الانم تاكيونگ تو حمامه بدبخت وقتي از حمام  بياد بيرون اتاقشو ببينه چه گندي زده اين دختر مطمئنا حالش خراب ميشه!

بله!!!!!!

تاكيونگ از حمام مياد بيرون و با صحنه اتاقش مواجه ميشه به طرف گو مي ميره گومي بدبختم فك ميكنه كه الانه كه تاكيونگ بگيره بزنتش!

اينقد تاكيونگ اعصابش از دست گومي خورده كه سرش داد ميزنه و هم زمان دستشو ميكوبه به قفسه كه همينجا از بالاي قفسه جامي ميخوره تو سر گومي و گومي پخش زمين ميشه و از سرش خون فواره ميزنه!

يكدفعه همه اعضا و افراد ميريزن و ميگن تو تاكيونگ گوميرو زدي!بدبخت تاكيونگ!

داستان داره حساس ميشه

تاكيونگ بعد از ديدن چند صحنه از گومي مياد گوميرو بغل ميكنه

چرا تاكيونگ گوميرو بغل ميكنه؟؟؟

چرا؟تاكيونگ با گومي دعواي بدي كرد پس چرا حالا اومده گوميرو بغل ميكنه؟؟

تاكيونگ ميخواد يك چيزي واسش...

وقتي خلاصرو گذاشتم بقيشو ميفهمين

و اينجا در اخر قسمت 2 تاكيونگ با عصباني ميره پيشه گومي چيزي ميگه كه قلب گومي كم مونده وايسه!

اون چيز چيه؟؟

اگه بتونين حدس بزنين چرا تاكيونگ گوميرو بغل كرد و

اينجا تو اين عكس اخري بهش چي گفت قول ميدم

سريع خلاصشو شروع كنم

حتما حدس بزنين و بگين

راستي ببينم حالا به خوندن خلاصه سريال مشتاق

شدين؟؟

قسمت يازدهم سريال بانوي زيباي من!


قسمت يازدهم

نميتونم فعلا باهات ازدواج كنم

بخاطره توست كه تو اين وضعيتم

 




  خوب شروع كنيم قسمت قبل گفتيم كه اخرين لحظات فيلم هايي نا ارزوشو ميگه حالا يكم بيايم قبل تر اونجايي كه يو جي اومد به لي حرفيرو بزنه بله تو اين سكانس يو جي به لي ميگه كه دانگ چان هايي نارو دوست داره و عاشقشه و لي به واقعيت موضوع پي ميبره خوب حالا ميايم همين جايي كه هايي نا دانگ چان ارزوشه كه موندن دانگ چان در كنارش بودو بهش گفت بعد از اينكه هايي نا ارزوشو به دانگ چان ميگه حاضر ميشه و ميره روي سن تا سخنراني كنه.دانگ چانم تو محوطه يو جيرو ميينه و يو جي هم كمي عجيب صحبت ميكنه و بعدشم بدونه اينكه چيزي بگه ميره كه دانگ چان نميفهمه قضيه چيه هم چنين در اين لحظات لي نيز داره از جايي به دانگ چان با حالت نفرت مينگره—ميايم تويسخنراني هايي نا مياد روي سن تا سخنراني كنه كه تا ميگه من وارث كانگ سان من هايي نا هستم همه جيغو ويغ ميكنن و ميگن نه قبول نداريم و ميان برن كه هايي نا قاطي ميكنه و گيج ميشه ولي از دور دانگ چان بهش علامت ميده و ميگه حرف بزن كه هايي نام سريع صحبتو شروع ميكنه و ميگه:كسايي كه داريد ترك ميكنيد لطفا يك لحظه وايسين در اين لحظه كسايي كه داشتن مراسمو ترك  ميكردن وايميستن

و هايي نا ميگه:شما چجور ميتونيد وسطه حرف كسي صحبتاشو ترك كنين.راستشو بخواين منم مثله شما هستم منم با انتخاب خودم به عنوانه جانشينه كانگ سان مخالفم.ايا من تجربه يا مهارتي دارم؟فقط تنها چيزي كه دارم اينه كه نوه ي رييس كانگ سان هستم ولي اگه من با پارتي دارم تو اين جايگاه قرار ميگيرم ولي من خوشحالم كه تونستم تو اين جايگاه قرار بيرم ولي قرار نميشه هنوز شروع نكرده اين جايگاهو خالي كنم.درسته من خوب درس نخوندم خيلي از چيزارو نميدونم ولي من بيشترين سعي ام رو ميكنم من قبلا با تنبلي كار ميكردم ولي من نوه ي پدر بزرگمم گرچه چيز هاييرو نميدونم ولي زرنگم!به من شانسي بدين اگه بد عمل كردم از مقامم كناره گيري ميكنم!در اين لحظه همه شوكه ميشن!لي هم نفسه عميقي ميكشه و به دانگ چان كه داره از خوشحالي ميميره مينگره و اعصابش خورد ميشه! اينورم بابابزرگ كلي نق به هايي نا ميزنه و ميره هايي نام استرس ميگيرتش و ميگه اه نكنه كاره اشتباهي كردم بعد ميگه دانگ چان كجاست

–بدبخت دانگ چان داره اينور از لي مشت ميخوره و لي ميگه:هايي نا رو ول كن بهت اخطار ميكنم

در اين لحظات هايي نا مياد و ميگه اينجا چيكار ميكنين و از اين حرفا كه لي ميگه هيچي صحبت ميكرديم حالا بريم من ميرسونمت خونه. تو ماشينم هايي نا داره حرف ميزنه كه لي حواسش نيست و اعصابش خورده كه هايي نا ميگه كجايي؟كه لي ميگه هيچي بعد هايي نا ميگه من از فردا رييس كل كانگ سانم فك كنم ديگه نتونم ببينمت چون بايد كلي كار كنم كه لي ميگه خوب چطوره با من ازدواج كني؟كه هايي نا ميگه  شوخي ميكني؟لي هم ميگه نه بيا ازدواج كنيم!!!!!!!!!!!!!ا

ينورزم دانگ چان منتظره هايي نا تو قصره كه ننه يو جي زنگ  ميزنه و ميگه دانگ چان با يو جي دعوات شده؟از صبح همش عينه افسرده ها گوشه نشين شده  كه دانگ چان ميگه چيزي نيست و گوشيرو قطع ميكنه .هايي نام مياد داخل قصر با حالت شوكه كه دانگ چان جلوش سبز ميشه

و ميگه چقد دير اومدي كه هايي نا ميگه داشتم  با لي صحبت ميكرزدم اون بهم پيشنهاد ازدواج داد!!دانگ چان شوكه ميشه ولي به رو خودش نمياره و ميگه مباركه خوشحالي؟كه هايي نا ميگه اره ولي كمي عجيبه حالا چرا تو بخاطر عروسي من خوشحالي.؟؟(چيه ميخواي دانگ چان ناراحت باشه اههه)كه دانگ چان ميگه:معلومه خوشحالم چون ديگه پيشكارت نخواهم بود كه هايي نا ميگه چي؟؟دانگ چان ميگه وقتي ازدواج كني ديگه پيشكار نخواهي داشت پس بهتره ليرو پيشكارت كني(نه مثله اينكه واقعا دانگ چان ميخواد بكشه كنار!!!!!!!!!)كه هايي نا ميگه چي؟؟كه دانگ چان مسيگه خسته اي بهتره بري بخوابي و شب بخير ميگه ولي قبل از اينكه بره به هايي نا ميگه امروز وقتي كلمه اينكه پارتي دليل بر كارم نميشرو گفتي خيلي زيبا بود!بهتره هميشه رو پاي خودت وايسي و روي كلمات خودت تكيه كني

.اينارو ميگه و ميره .صبح روز بعدم دانگ چان و لي تو يك رستوران سره يك ميز دارن مذاكره ميكنن

. دانگ چان:من كنار كشيدم.اگه سو تفاهمي هم بوجود امده بود بخاطره من بوده بانو هيچ كاره اشتباهي انجام  نداده!!  لي:كي قصرو ترك ميكني؟ ---دانگ چان:چند روز بهم مهلت بده اماده شم.ازت معزرت ميخوام اگه ناراحتت كردم ولي هميشه اينو بدون تنها كسي كه بانو دوستش داره لي تا يون هستش يعني تو پس اينو يادت نره اينارو ميگه و ميره اينورم تو كمپاني افراده كانگ سان تو كنفرانسشون به هايي نا ميگن يكي از كارهايي كه بايد بكني تا تو رو به عنوان رييس قبول كنيم اينه كه رشد فروشمونو  15 درصد افزايش بدي!!كه هايي نام كف ميكنه!

بعد باباي سو اه ميگه چيه كم اوردي؟؟كه هايي نا چشاشو درشت ميكنه و با حالت چش غره ميگه نه اصلا انجامش ميدم  كاري نداره ولي يادتون باشه وقتي رييس كانگ سان شم همه چيزو يادم مياد مخصوصا الانو من ادم كينه اي هستم .اينارو ميگه و ميره و تو راهرو داره راه ميره كه ميگه دانگ چان كجاست؟كه ميبينه يك ان يو جي از جلوش دويد و رد شد و دانگ چانم دنبالش!.اينورم دانگ چان يو جيرو ميگيره و ميگعه فك كردي ميتوني از دستم فرار كني ؟؟ خوب اينجا سكانس مياد روي جايي كه يو جي ميگه اره من همه چيزو به لي گفتم ميتوني از من نفرت داشته باشي يا  منو دوست داشته باشي!

---دانگ چانم با پررويي ميگه ميدونم متاسفي ولي لازم نيست خودتو ناراحت كني!!يو جي:چي؟؟--دانگ چان:تازه من ازت ممنونم كه به لي اونارو گفتي و ميگه واقعيت اينه كه من خيلي تحت قشار بودم و وقتي فهميدم لي همه چيزو فهميده احساس كردم راحت شدم و دارم به ارامش ميرسم .كه يو جي ميگه لي نازراحت شد؟؟كه دانگ چان ميگه حتي اگه من بقودمم با يك مشت تمومش نميكردم كه يو جي ميگعه يعني اون فقط بهت يك مشت زد اخ ببخشيد من نميدونستم اون اينكارو خواهد كرد .بعد دانگ چان ميگه مهم نيست مرسي. مياد بره كه يو جي ميگه دوباره برميگردي پيشه ما؟كه دانگ چان ميگه اره—يو جي:جاي ديگه نري فقط بياي پيشه خودمون باز رو در بايشسي نداشته باشي چون بهت گفتم دوستت دارم—دانگ چان:نه بابا راستي اتاقمو ميام مرتب كنيااا..و ميره هايي نام همه حرفاي يو جيو دانگ چانو ميشنوه و ياده حرف ناگهاني ازدواج لي و صحبت هاي دانگ چان كه ميگفت زندگيتو بايد بدونه پيشكار بگزروني ميوفته!!و ميره تو فكر تو اتاقه كارش تو كانگ سان هايي نا نشسته كه دانگ چان مياد ميگه اين چه كاره بي فكري بود انجام  دادي افزايش رشد 15 درصدي فروش؟؟سوپر منم اينكارو نميتونه بكنه بابا دست مريضا!!حالا ايسن گلو كه كاشتي بايد  كارمونو شروع كنيم فردا بازار كشور شروع به كار ميكنه پس ما بايد تمام شبو كار كنيم تا بتونيم افزايش درصدو بوجود بياريم پس اماده شيفته شب شو

.كه هايي نا ميگه چه خبره كه دانگ چان ميگه دلت ميخو.اد سو اه رييس بشه و بهت دستور بده؟اگه نميخواي بپر كارمندارو جمع كن براي نقشه كشي منم ميرم كارارو انجام بدم ما بايد موفق شيم هر جور شده.اينارو ميگه و ميره كه هايي نام قوت قلب ميگيره كه يك نفري كنارشه تا كمكش كنه(واقعا دانگ چان به هايي نا بيشتر از لي بهش كمك  كرده).

بعد كارشون شروع ميشه هايي نا همش داره با كارمندا فروشاي اينترنتيو چك ميكنه دانگ چانم كاراي ديگرو اخره كارشونم دانگ چان پيتزا مياره و همه با خوشحالي كناره هم ميخورنش

بعد نزديكاي صبح هايي  نا و دانگ چان در يك سوپر ماركت در حال خوردنه رشته چيني هستند و با هم صحبت ميكنن

كه هايي نا ميگه:چرا بهم نگفتي كه لي رو ملاقات كردي منه احمق بايد از همون صحبته لي درباره ازدواج همه چيزو ميگرفتم ايا تو ه احساساتت صدمه خورده؟--دانگ چان:نه—هايي نا مياد بگه تو ميدوني كه...دانگ چان ميپره وسطه حرفش و ميگه اا صبحه حالا ميخواي بخاطره اينكه كارتو سر سخت شروع كردي بهت يك جايزه بدم؟؟كه هايي نا ميگه جايزه؟؟--بعد دانگ چان هايي نارو مياره بالاي يك ساختموني و بهش ميگه اينجاست هايي نا ميگه اينجا كه چيزي نيست دانگ چان ميگه اينجا ميتوني طلوع افتابو ببيني!من هميشه با مادرم در بيمارستان منتظر طلوع افتاب بودم اين دليليه كه من هميشه سرحالم طلوع خورشيد شروع روزي يا به عبارتي زنذدگي جديد!من ميخوام اين احساساتو به تو هديه بدم.من شروعه جديدتو بهت تبريك ميگم و همينطور زندگي جديدت كه به زودي مياد پيشتو بهت تبريك ميگم و در اينجا من از پيشكار بودنه شما كناره ميكشم خودت رو پات وايسا به زودي زندگي جديدتو شروع ميكني.منو ببخش كه ارزوتو كه خواستي هميشه كنارت باشمو بر اورده نكردم.—هايي نا:ميدونم ولي ايا من فكر ميكنم بدونه تو ميتونم زندگي خوبي داشته باشم ايا واقعا ميتونم؟--دانگ چان:پيشكار بدي مثله من لايق پرنسس كانگ هايي نا نيست.بانو شما كسي هستين كه ميتونيد همه كاراتونو بدونه نياز به من انجام بدين—هايي نا:قبل از اينكه استعفا بدي اين بار من بهت اجازرو ميدم تركم كني.و هايي نا با لبخند در حالي كه اشك ميرزطه به دانگ چان مينگره و دانگ چانم به اون و در اين لحظات افتاب طلوع ميكنه.

صبح روز بعد مامانه يو جي بهش ميگه دانگ چان ديروز از پيشكاري استعفا داده كه يو جي ميگه چي؟؟پس چرا نيومد پيشه ما؟؟ اينورم پدر بزرگ ناراحته كه چرا دانگ چان استعفا داده كه پيشكار جانگ مياد علتش كه دانگ چان هايي نارو دوست داررو بگه ولي هيچي نميگه كه پدر بزرگ ميگه من بايد  با لي قراره عروسي رو بزارم كه پيشكار جانگ ميگه زود نيست؟؟كه بابابزرگ ميگه نه ميدوني كه من چند ماه ديگه رو به قبله ميشم پس تا قبلش بايد عروسيه هايي نارو ببينم اينورم هايي نا داره با لي صحبت ميكنه و بهش ميگه:من دانگ چانو اخراج كردم كه لي شوكه ميشه –هايي نا:تو درباره دانگ چان ميدونستي درسته؟؟--لي:اره ولي خوب شد من نميتونستم بودنه دانگ چان در كناره تو رو تحمل كنم حالا تو تنهايي؟اخه تو و دانگ چان خيلي با هم نزديك بودين—هايي نا:مهم نيست اون فقط در قالب يك پيشكار بود—لي:نميدونم اينو ميدوني يا نه من بودم كه به دانگ چان گفتم كه تو رو ول كن و از كنارت نا پديد بشه(در اينجا هايي نا شوكه ميشه)ايسا من چيزه بدي بهش گفتم؟--هايي نا:نه مهم نيست.

در كمپاني كانگ سانم يو جي مياد پيشه هايي نا و ميگه:ايا شماره تلفن يا ادرسي از دانگ چان داري؟--هايي نا:نه مگه نيومده خونه شما؟--يو جي:چرا ولي نيومده—(در اينجا هايي نا نگران ميشه)اينارو يو جي ميگه و ميره كمي بعد  دانگ چان به يو جي اس ام اس ميزنه كه به زودي ميام نگران نباش. اينورم دانگ چان رفته جنگل گردش!تو قصرم هايي نا نگرانه دانگ چانه و به عكسي كه از دانگ چان ناگهاني گرفته بود مينگره .صبح روز بعد دانگ چان داره تو گل فروشي ننه يو جي كار ميكنه كه يو جي هم مياد و بهش كلي ابراز خوشحالي از اينكه برگشته ميكنه در اين لحظات كسي زنگ ميزنه و سفارش گل ميده دانگ چانم ميره تا برسونه گلارو كه پشته چراغ قرمز يك فراري ابيرو و خانومي كهع پشتشرو ميببينه و ياده  اولين روزي كه هايي نارو ديد ميوفته(ياد باد ان روز گاران ياد باد) اينورم هايي نا پيشرفتي تو كارش نداشته و اعصابش خورده كه سو اه مياد و بيشتر با حرفاش اعصابشو خورد ميكنه بعد هايي نا با يكي از كارمنداش صحبت ميكنه كه كارمندش يك راهه غير قانونيرو پيشنهاد ميكنه و.. حالا معلوم ميشه رهه چيه اينه كه هايي نا افراديرو استخدام ميكنه تا محصولات كانگ سانو با پوله هايي نا بخرن!!

يعني اينگار خوده هايي نا پول بده و بخره!!خبر به باباي سو اه و خوده  سو اه ميرسه و رشد 7 درصديرو ميبينن و تعجب ميكنن در عرض 2 روز رشد به 7 درصد رسيده و همه  كه همون هايي نا هستن دارن  تمامه كالاهارو ميخرن !بابابزرگ هايي نام از اين رشد نموداري كانگ سان خوشحاله ولي خوده هايي نا نگران

تو اتاقه كارشم هايي نا داره با عكسه دانگ چان دردو دل نميكنه و ميگه اگه كنارم بودي چيكار واسم ميكردي؟

اينورم سر قرار كه بينه هايي نا و ليه لي به هايي نا خبر ميده كه دير مياد هايي نام ميگه من سره قزرارم سعي كن زود بياي—قرارشونم كه تو پاركه هايي نا رو نيمكتي نشسته كه ميبينه پسري داره به دختري اموزش دوچرخه سواري ميده و ياده خودش و دانگ چان ميوفته و اب تو چشاش جمع ميشه و ميفهمه چقد تنها شده ياده زماني كه به دانگ چان گفت برات زن ميگيرم بچتو نگه ميدارم ميوفته و ياده اين كعه دانگ چان گفت زنم بايد مثله تو باشه ميوفته و ياده حرفي كه دانگ چان بهش گفت من دوستت دارم ميوفته و اشك ميريزه همينطور كه نشسته از پشتش ماشينه گل فروشي كه دانگ چان توش نشسته رد ميشه و اين از كناره هم رد ميشن ولي همديگرو نميبينن (واي چه صحنه اشك اوريه)ولي دانگ چان از ماشين احساس ميكنه يك نفريو مثله هايي نا ديده ولي فك ميكنه توهم زده و به راهش ادامه ميده. دوباره اينور تو رستوراني كه فضاي عاشقانه و رمانتيك داره لي و هايي نا سر ميزي نشستن كه لي حلقرو رو ميكنه و ميگه باهام ازدواج ميكني؟؟كه هايي نا ميگه ميسخوام صادق و راستگو صحبت كنم ببين من الان موقعيت سختي دارم—لي:ايا اين بخاطره دانگ چنه؟؟!!!—كه اينجا هايي نا سكوت ميكنه و لي ميگيره كه منظورش ارست و ميفهمه كه دانگ چان قلب هايينارو تسخير كرده.

تو ماشينم هايي نا تو فكره حرف هاي لي تو رستورانه كه گفته:ايا تو واقعا منو دوست داري؟ايا واقعا من تنها كس تو زندگيتم؟؟ خوب طبق معمول زماني كه دانگ چان مياد مغازرو ترك كني بهش زنگ ميزنن و ميگن بيا به اين بار(جايي كه مش ر و ب ميخورن)دانگ چانم ميره و ميبينه از قضا هايي نا مسته!ميشينه كنارش كه هايي نا ميبينتش و ميگه اينجا چيكار ميكني كه دانگ چان ميگه تو به يكي گفتي به من زنگ بزنه و من بيام اينجا كه هايي نا ميگه اا؟من گفتم؟

خوب حالا وللش بيا نوشيدني بزنيم تو رگ كه دانگ چان ميگه لازم نيست پاشو بريم از اينجا كه هايي نا ميگه من نميام كه دانگ چان ميگه بيا برسونمت خونه كه هايسي نا ميگه اه خيلي وقته همديگرو نديديم بزا يكم با هم باشيم بعد هايي نا صورتشو نرديك صورته دانگ چان ميكنه و ميگه ولي تو ..در ان لحظه هايي نا لپاي دانگ چانو ميگيره و ميكشه و ميگه با مزه تر شدي كه دانگ چان ميگه ولم كن در اين لحظه  دانگ چان مياد دستاي هايينارو بكشه كه يك ان هر دو بر اثر تصادف صورتاشون به هم نزديك ميشه و لباشون به هم ميخوره!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

كه چند لحظه تو اون حال باقي ميمونن كه اخرش هايي نا مياد عقبو ميگه چيكار كردي دانگ چانم ميگه من نكردم  هاسيي نام ميگه كه اينطور اره تو نكردي—تو خيابونم هايي نا اونقد اواز ميخونه و تلو تلو ميره كه دانگ چان مجبور ميشه كولش كنه بعد از اينكه كولش ميكنه هايي نام كه مسته كلي حرف ميزنه كه دانگ چان ميگه با لي دعوا داشتي كه اينقد خوردي؟؟كه هايي نام ميگه اره ولي به تو مربوط نيست و از اين حرفا بعدشم به دانگ چان ميگه بدجنس!!(بدبخت دانگ چان كه اينهمه بهت كمك كرد!!)كه دانگ چان ميگه چرا اينو ميگهي مگه من چيكارت كردم؟كه هايي نا ميگه همش تقصير توست تو منو ول كردي رهام كردي تركم كردي دانگ چانم ميگه واست سخته؟كه هاييز نا ميگه نه به تو مربوط نيست .

خوب اينورم تو قصر بابابزرگ ميگه نصفه شبه و هايي نا نيومده خونه؟كه پيشكار جانگ ميگه نه كه يكدفعه از پشت سر بابابزرگ دانگ چان همينطور كه هايي نارو كول كرده ميدوه و هايي نارو ميزاره رو كاناپه بابابزرگم كه اين صحنه هارو ديده كف ميكنه

اينورم هايي نا بيدار ميشه و دانگ چان ميگه من بايد برم ولي قبلش يك چيزيرو بهت ميگم تو نبايد با خودت اينكارو بكني هر وقت كه مشكلات رو سرت ميريزن يعني ميخواي هر وقت ناراحت شدي ديوونه شي و بنوشي؟؟ميخواي پدر بزرگتو نگران كني؟؟كه هايي نا ميگه تو چرا نگراني؟؟كه دانگ چان ميگه اره ديگه در اينده نگران نخواهم بود ولي سعي كن خوب زندگي كني اينارو ميگه و ميره كه بابابزرگو ميبينه و ميگعه هايي نا مست بود به من زنگ زدن منم اوردمش اينجا كه بابابزرگ ميگه ممنون كارت خوب بود.اينارو به دانگ چان ميگه و دانگ چانم ميره . صبح روز بعدم تو كانگ سان باباي سو اه و سو اه ميفهمن نقشه هايي نا چي بوده (بدبخت هايي نا) هايي نام از خواب پا ميشه مياد بيرون كه يكدفعه سو اه جلوش سبز ميشه هايي نام ميبينه سو اه ازش بلندتر شده چون هايي نا كفش پاشنه بلند پاش نيست پس هايي نا روي انگشت هاي پاش وايميسته تا از سو اه از نظر قد كم نياره .بعد به سو اه ميگه چرا اينجايي كه سو اه ميگه بزودي دخلت سر مياد!!!!!!!!! بله باباي سو اه و سو اه همه چيزو به بابابزرگ هايي نا جلوي هايي نا ميگن و ميرن هايي نام ميگه اينا دروغه كه بابابزرگ ميگه برو بيزرون از اين خونه هايي نام ميگه چرا؟؟كه بابابزرگ ميگه اخه دختر با كدوم عقلي اين كاره احمقانرو انجام دادي؟؟كه هايي نا مياد توجيح كنه كه بابابزرگ پيشكار جانگو صدا ميزنه و ميگه وسايلشو جمع كنين و از قصر پرتش كنين بيرون!!!!!!!!

بعدش هم همين 3 پيشكار جوون پسر ميگيرنش و ميبيرنش بيرون قصر و جايي كناره خيابون  پيادش ميكنن چمدونشم بهش ميدن ازشم عزر خواهي ميكنن و ميرن هايي نام ميگه بابابزرگ فك كردي منو بندازي از خونه بيرون من ميترسم؟؟؟؟؟حالا ميبيني بعد هايي نا ميره هتل بگيره كه واسه پول دادن كش كارت ميده كه ميگن حسابتون مسدود و بي پوله!!و هايي نام مجبور ميشه يك اتاقه خيلي افتضاح بگيره!! اينورم پيشكار جانگ هي ميخواد وساطتت كنه كه بابابيزرگ ميگه غير ممكنه اون بايد ادم شه.!!تو اتاقه هتلم هايي نا نشسته كه گشنش ميشه!بعد ميگه خوب بايد به يكي زنگ بزنم و ازش پول بگيرم اول ميخواد به لي زنگ بزنه كه بعد منصرف ميشه بعدش به چنتا از دوستاش زنگ ميزنه كه همشونم پسرن و خراب!ا

خرش ميبينه هيچ كي نيست ككمكش كنه كه ياد دانگ چان ميوفته ولي ميگه نه ولش كن چون ياد كاراي مستانه ي ديروزش ميوفته بعدش ميگه خوب چي بخورم پس مجبور ميشه روغن زيتون بخوره!!

بعد خوابش ميبره صبح پا ميشه و ميبينه تو اتاقي ديگست و دانگ چان روبروشه كه ميگه الانه وقته بيدار شدن؟؟

پايان

از هفته ديگه شروع خلاصه سريال خيلي


قشنگه تو زيبايي با بازي جانگ گيوم سوك


خواهشا اگه كسي ميتونه تو خلاصه


كمكم كنه بهم بگه

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA

قسمت دهم سريال بانوي زيباي من


قسمت دهم

حلقه ازدواج!

يو جي:تنها راه رسيدن بهش اينه كه حلقه بدي بهش

دانگ چان:من ميخواستم دوستت داشته باشمً!

 



خوب گفتيم دانگ چان هايي نارو بغل كرد بعدش هايي نا تحت تاثير واقع ميشه ولي مياد بره كه دانگ چان ميگه بهتره برگرديم قصر و دسته هايي نارو ميگيره و ميبره

.تو ماشينم هايي نا اشك ميريزه چون به نظره من عاشقه دانگ چانه

وقتيم ميرسن قصر بدونه اينكه به دانگ چان توجه كنه وارد ميشه كه پيشكار سو هم دنبالش ميره ميگه شام ميخورينو و.. ولي هر چي ميگه هايي نا گوش نميده و وارد اتاق خودش ميشه.تو اتاقم به اون صحنه كه دانگ چان اومد ببوسش فك ميكنه!!!!ليم به موبالش زنگ ميزنه و لي هايي نا جواب نميده صبح روز بعد هم هاي نا مياد صبحانه بخوره كه ميبينه دانگ جان نيست از پيشكارا ميپرسه كه ميگن با پيشكار سو صبح زود رفتن جايي-بعله اينورم دانگ چان با دسته گل رفته سر قبر مامانش- تو قصرم يو جي داره با هايي نا مذاكراتي در باره ژيگول بودن دانگ چان بر پا ميكنه كه سكانس شكسته ميشه و ميايم اينور كه لي وارد قصر ميشه و توجهش به صحبت بينه يو جي و هايي نا جلب ميشه يو جي:ميدوني چرا دانگ چان مجبور بود اينطوري زندگي كنه؟تو نميدوني .اون بخاطره خرج و مخارج بيمارستان مامانش مجبور شد ژيگول(زن باز) شه-(در اينجا هايي نا شوكه و ناراحت ميشه)تو ميگي اون از تو ميخواست پول بقاپه ولي ايا قاپيد؟ايا اون از تو پول خواست؟نه اون از تو حتي پولم نخواست!اون هميشه كنارت و محافظت بود.چه كاره اشتباهي در حقت كرده كه اينقدر تحقيرش كردي؟اون اونجور كسي نيست كه تو اينطوري باهاش رفتار ميكني.اين رفتارت لايقش نيست—اينارو يو جي ميگه و ميره و هايي نا شوكه است كه پا ميشه بره كه لي جلوش سبز ميشه-

شبم دانگ چان بر ميگرده از سره قبر كه هايي نا نگو دمه در قصر منتظرش بوده!!(ايول بابا)از چشماي هايي نا مشخصه خيلي نگران دانگ چان بوده-

بعد دانگ چان و هايي نا ميشينن روي نيمكت – دانگ چان:من بخاطره قضيه ديروز متاسفم هايي نا:ميدوني من  خيلي خوشحال بودم كه تو پيشكارمي-وقتي ناراحت بودم از اون كلمه اي كه ميگفتي چون من پيشكارتم –وقتي به اين كلمه فك ميكردم خوشحال ميشدم-منو ببخش كه باهات بد كردم(اا خدا الانه كه ابغوره گيريمو شروع كنم)ولي من واقعا باورت داشتم.هر كاري هر صحبتي كه انجام ميدادي من اونارو باور داشتم.ولي حالا ميترسم ميترسم از اينكه ايا ميتونم باورت كنم دانگ چان:اون موقع كه گفتي راستشو بگم ولي من نگفتم .من نميخوام  اگه همه دنيا همه چيزه منو ميدونن ولي دلم نميخواد تو بدوني چون من—چون من—چون من ميخوستم  دوستت داشته باشم!!!!!!!!!!!!!!!!

در اينجا هايي نا با تعجب به دانگ چان مينگره! دانگ چان:اگه استعفا دادم اگه از اينكه تو خواستي برگردم من جواب نه دادم اين بود كه نميخواستم تو همه چيزو دربارم بفهمي-من  چلوي احساساتي كه نسبت به تو داشتمو گرفتم براي همين لازم نيست نگران باشي-اينارو ميگه و ميره (اوه خدا اهنگه غمگينو عشقه!)

صبح روز بعدم لي يو جيرو دعوت كرده كافي شاپ تا از زير زبونش بكشه بيرون كه رابطه بين هايي نا و دانگ چان چيه كه يو جي ميپيچونتش و ميگه هيچي –بعد يو جي از لي ميپرسه كه تو خوشت نمياد دانگ چان پيشكاره هايي نا باشه نه؟كه لي ميگه اره خوشم نمياد يو جي هم ميگه منم خوشم نمياد و اگه بخوايم خودمونو راحت كنيم تو لي بايد هر چه زودتر با هايي نا ازدواج كني!!!!!!!!!!!!چون بعد از اينكه با هم ازدواج كنين اون ديگه به دانگ چان در نقشه يك پيشكار نيازي نداره كه ليم از اين ايده خوشش

مياد.


تو كمپاني هم دانگ چان ميره پيشه يو جي و ازش ميخواد  كه واسش اطلاعات كامپيوتره سو اه رو چك كنه!

كه يو جي قبول ميكنه ولي قبلش ميگه كاش منم يكي مثله تو رو داشتم كه هميشه كمكم ميكرد!و ميره تو كمپاني هم دانگ چانو هايي نا بدجور سو اه رو ضايع ميكنن و ميگن مواظب باش كه همين روزاست دستت به عنوانه دزد  پروژه هايي نا روشه!اينورم برادر لي اومدنه ديدنش كه قبل از رفتن به لي ميگه هايي نارو تونستي بيار به خونمون و به ننه بابا معرفيش كن.بعد تو كمپاني هم هايي نا داره رو پروژه اي كار ميكنه كه دانگ چان يواشكي مياد بالا سرش و هاي نا يك ان سورپرايز ميشه كه بعد دانگ چان ميگه الان وقت كاري تموم شده مياي بريم  تو كافه بنوشيم؟كه هايي نا ميگه اوكي! بعد تو كافم دانگ چان غذا ميزاره جلوي هايي نا و ميگه خوب خودمم غذا نميخورم فقط مينوشم بعد هايي نا ميگه زرنگي ها؟بعد كي ميخواد تا خونه رانندگي كنه؟دانگ چانم ميگه تو رانندگي ميكني خوب اينهمه كار من واست كردم يك كارم تو واسه من بكن ها؟هايي نا م ميگه باشه چون تا حالا كلي كار واسم كردي حله به زن تو رگ شاد شي!خوده هايي نا شروع به خوردن ميكنه كه دانگ چان ميگه تو يكم با من تازگي ها راحت نيستي ايا بخاطره اينه كه من ديروز بهت گفتم دوست دارم؟كه هايي نا ميگه اره ولي بخاطره حرفي نيست كه تو به من گفتي بلكه بخاطره اينكه تو ديگه اون مهربوني و گرميه قبلو نداري براي همين من راحت نيستم—دانگ چان:ميخواي من جامو با پيشكار سو يا پيشكار جانگ وقتي برگشت عوض كنم؟--هايي نا:نه لازم نيست من فقط يكم زمان لازم دارم –دانگ چان:ميفهمم حالا من بايد چيكار كنم تا تو راحت باشي؟اها اگه من بگم من پيشكارتم خوشحال ميشي؟--هايي نا:اره خوبه.بعد هايي نا ميگه من ميدونم تو بخاطره مادرت  ژيگول(مرد زن باز) شدي!كه دانگ چان ميگه چه فرقي داشت اگه بهت ميگفتم در اخر تو بازم منو باور نداشتي.كه هايي نا يكم شوكه ميشه كه دانگ چان ميگه بخور كه از دهن افتاد

.وقتيم ميان بيرون هايي نا ميگه بيا ولش كنيم بيا از الان طوري باشيم مثله همون موقع كه همديگرو اولين بار ملاقات كرديم باشه؟بعد هايي نا دستشو دراز ميكنه و ميگه خوب اگه موافقي دست بده دانگ چانم قبول ميكنه و دست ميده  و هردو ميخندن!

وقتيم ميرسن قصر لي دمه دره كه وقتي ماشينه هايي نارو ميبينه خوشحال ميشه ولي وقتي ماشين نزديك مياد و ميبينه هايي نا پشته فرمونه و دانگ چانم كنارش نشسته اعصابش خورد ميشه! بعد هايي نا پياده ميشه لي هم ميگه تو چرا پشت فرموني كه هايي نا ميگه دانگ چان نوشيده بود براي همين من پشت فرمون نشستم.بعد لي و هايي نا ميرن روي همون نيمكتي كه هايي نا و دانگ چان ديروز نشسته بودن ميشينن كه لي ميگه ننه بابام ميخوان باهات اشنا شن كه هاي نا ميگه خوبه ولي اي كاش ما امشب تورو دعوت ميكرديم بياي با ما تو كافه باشي كه لي ميگه تو با دانگ چان رفتي بيرون هايي نام ميگه اره با هم رفتيم  شام خورديم كليم حرف زديم!!!!!!!

!كه در اين لحظه قيافه لي ديدنيه بعد ناگهان دانگ چان مياد پيشه هايي نا و ميگه بابابزرگته باهات كار داره دمه تلفنه كه هايي نا ميپره ميره دانگ چانم به لي ميگه چيزي نياز داري كه لي ميگه ايا تو هميشه با هايي نا ميرين كافه و با هم غذا ميخورين؟دانگ چان:نه فقط امروز بود—لي هم ميگه خوبه ولي ديگه زياد باهاش نباش من فكره بد ميكنم!كه دانگ چان با مظلوميت ميگه حله!بعد هايي نا مياد  و لي و هايي نا با هم دست در دسته هم ميرن دانگ چانم ناراحت!

صبح روز بعدم دانگ چان داره به هايي نا اموزش سوشي درست كردنو ياد ميده كه هايي نا ميگه حالا كه منو لي داريم دوچرخه سواري تو حوصلت سر ميره ايا ميخواي باما بيا ي؟كه دانگ چان ميگه نه منم امروز با يو جي قرار دارم(ايوللللل)كه در اينجا هايي نا قيافش از حسودي ميتركه!

بعد هايي نا حاضر ميشه بره كه لباس دكلته پوشيده!كه دانگ چان ميگه اخه  ادم ميخواد بره دوچرخه سواري لباس  جذاب كننده اينطوري ميپوشه؟هايي نام ميگه چشه و مياد بره كه دانگ چان جلوي راهش سد ميشه و ميگه بهتره بري عوضش كني كه هايي نا ميگه نه .دانگ چانم ميگه يادته اون موقع كه مجبور شدي بري لباساتو عوض كني؟يا عوضشون ميكني يا عوضشون واست ميكنم!و مياد خم شه هايي نارو كول كنه ببره كه هايي نا ميگه نه نه باشه الان ميرم(ايول عشقه من دانگ چان خيلي باحالي!)

اينورم دانگ چانو يو جي ميرن ديتا!

ايول برين .ميرن كلي حال ميكنن واي خدايا اگه كليپشو گير اوردم براتون ميزارم –

اينورم لي و هايي نا ميرن ديتا دوچرخه سواري كه مالعه اينا جالب نيست.واي خيلي توپه ادم با دانگ چان بره گردش خيلي خوش ميگزره .اينورم هايي نا و لي بعد از دوچرخه سواري ميان ناهار بخورن كه هايبي نا سوشي رو ميده بهش لي ميگه عاليه خودت درست كردي؟هايي نام ميگه نه با دانگ چان درست كردم كه اين حرف باعث ميشه لقمه بپره تو حلق لي!!!!!!بعد لي ميگه تو نميتوني هيچ كاريو بدونه دانگ چان انجام بدي ايا واقعا به پيشكار نياز داري؟كه هايي نا ميگه مشخصه تو با دانگ چان مشكل داري نه؟لي هم ميگه اره من باهاش مشكل دارم كه هايي نا ميگه اون ادمه دوست داشتني هست مهربون گرم باحال كسي كه باهاش زمان از دسته ادم ميپره حالا چجور تو ئدرباره دانگ چان اينجوري هستي؟حتي اشنايي منو و تو هم بخاطره دانگ چان بود كه لي ميگه اره باشه./

بعد اينور داستان يو جي و دانگ چانم بعد از كلي گردش نشستن روي نيمكت و بستني ميخورن كه يو  جي بحث اينكه ايا برات سخت نيست كه هميشه پيشكاره هايي نا باشيرو شروع ميكنه و ميگه:اين كه كنارش باشي اينكه يواشكي دوستش داشته باشي سخت نيست؟دانگ چان:اره سخته وولي كدوم سخت تره كه كنارش باشي و درد بكشي يا كنارش نباشي و دلت واسش تنگ شه؟من خودمم نميدونم—يو جي:تو چرا اينطوري هستي؟فك ميكني اگه كنارش باشي اون احساساتتو درك كنه؟--دانگ چان:من هيچ وقت از اون نخواستم كه احساساتمو درك كنه—يو جي:اينطوريه من خيلي نگرانت بودم تو بايد اون دخترو فراموش كني كانگ هايي نارو فراموشش كن –

اينارو ميگه و مياد بره كه دانگ چان دستشو ميگيره و ميگه يو جي –كه يو جي ميره و تو تاكسي هم يو جي كلي گريه ميكنه

دانگ چانم اينور رو نيمكت فكر ميكنه

جلوي قصرم لي هايي نارو رسونده قصر كه قبل از رفتنش ميگه:من حرف اينكه تو پيشكار نياز نداريرو پس ميگيرم فك ميكنم هميشه به پيشكار نياز داري ولي ميتوني يك چيزيرو بهم قول بدي؟كه هايي نا ميگه چي؟كه لي ميگه :اينكه بعد از اينكه ازدواج كرديم ديگه پيشكار نداشته باش.خوب؟--هايي نا در حالي كه شوكه است ميگه:فك ميكنم هنوز براي همچين تصميماتي زود باشه –بعد لي لبخندي ميزنه و هايي نارو بغل ميكنه و ميره—

هايي نام مياد بره داخل قصر كه يكدفعه دانگ چانو ميبينه وايميسته ميبينه اون داره ناراحت راه ميره كه يكدفعه يك تاكسي وايميستنه و يو جيه كه ميره طرفه دانگ چان و بغلش ميكنه و در حال كه اشكانه ميگه يو جي:متاسفم-حرفاي كه من گفتم خيلي بد بودن در هر صورت نبايد اونارو به زبون مياوردم.متاسفم دانگ چان با خنده ميگه:دختره ديوونه همه اين راهو اومدي كه همينو به من بگي اه منه احمق چرا تو بايد متاسف باشي؟نگران نباش گريم نكن منم ناراحت نيستم بعد دانگ چان اشكاي يو جي رو پاك ميكنه بعد ميگه:خوب صحبته ديگه اي نداري؟ كه يو جي بهش زل زده و يكدفعه ميگيره دانگ چان ميبوسه هايي نام تمام اين صحه هارو ديده! بعد از اينكه يو جي دانگ چانو بو سيد ميگه:من تو رو دوست دارم.من خيلي دوستت داشتم و الانم دارم. اينارو يو جي ميگه و ميره

.دانگ چانم تو شوكه كه بر ميگرده و يك ان هايي نارو ميبينته كه هايي نام شوكه ميشه و ميگه :نه نه مطمئن باش من هيچي نديدم(خودتو لو دادي هايي نا) اينارو ميگه و ميره تو قصر كه اونجام هي داره به اون صحنه فك ميكنه و ميگه اين احساسه عجيب تو من چيه؟(بابا عشقه خرههه)

اينورم تو خونه ننه يو جي اومده بالا سرش و داره تو ساكه يو جيرو نگاه ميكنه كه يك لباس زيبا پيدا ميكنه كه دانگ چان واسش خريده و كفي بسيار از دهنش خارج ميشه! اينورم شب هر چي دانگ چان به يو جي اس ام اس ميده  كه كجايي نگرانتم يو جي جواب نميده .هايي نام تو اتاقش كلا حواسش نيست و همش تو فكره دانگ چانه كه از اتاقش ميره به بالكن اتاقش و از اونجا به دانگ چان مينگره كه تو حياطه! صبح روز بعد دانگ چان مياد پيشه هايي نا كه قضيه ديشبو بگه كه يكي از پيشكارا مياد ميگه بابابزرگت اومد كه هايي نام ميپره ميره دمه در  قصر تو بغله بابابزرگش

و بعدشم ميرن با هم ميشينن تو قصر كه بابابزرگ به دانگ چان ميگه وقتي اينجا نبودم هايي نا كه مشكلي بوجود نياورد.؟كه دانگ چانم  مياد جواب بده كه هايي نا بهش چشمكو علامت اين چيزا ميده كه ازش جلوي بابابزرگ تعريف كنه كه دانگ چانم اينكارو ميكنه در اين لحظات يكدفعه گله ي ننه سو اه با باباي سو اه و خوده سو اه و برادر كوچولوش ميريزن تو خونه و ميرن بغل بابابزرگ و ميگن كجا بودي كه خودمو نو كشتيم سالم باشي(اره جونه خودتون!)بابا بزرگم ميگه مرسي

كه باباي سو اه ميگه چرا اينقد زود اومدين كه بابابزرگ ميگه اومدم هايي نارو وارث خودم بكنم و بر اين اساس مهماني بزرگي براي معرفي وارثم يعني هايي نا اخر هفته قراره بگيرم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

كه در اين لحظه خودم شاهدم كه چشاي باباي سو اه افتاد رو زمين!

وقتيم باباي سو اه داره سوار ماشين ميشه ميگه من نميزارم كانگ هايي نا وارث كانگ سان بشه فكره همه جاشو كردم.بعد اينورم پيشكار سو داره با پيشكار جانگ صحبت ميكنه و ميگه خوشحالم كه پدر بزرگ بالاخره اين عمل را انجام دادن كه پيشكار جانگ ميگه من كه با بابابزرگ رفتم امريكا اونجا پدر بزرگ نذاشت عملش كنن اون بزودي ميميره!!!بعد پيشكار سو ميگه يعني تا كي زندست؟كه پيشكار جانگ ميگه به زمستونم نميكشه!

اينورم هايي نا داره به دانگ چان ميگه من خيلي نگرانم كه دانگ چان ميگه اين بخاطره اينه كه به زودي وارث كمپاني بزرگ كانگ سان ميشي كه هايي نا ميگه نه اينكارو دوست ندارم انجام بدم كه دانگ چان ميگه افرراد اغلب كاراييرو كه دوست دارن انجام نميدن به نظر يك جور سرنوشته هايي  نام ميگه ايا فك ميكني اينجور حرفا به من بياد؟--دانگ چان:اغلب به همه نمياد ولي مثلا من ايا قبل از اينكه نقشه يك پيشكارو بر عهده بگيرم توش حرفه اي بودم؟نه مطمئنا نه ولي بعد از اينكه توش قرار گرفتم حرفه اي شدم حالا تو هم اگه تو موقعيت وارث كانك سانگ قرار بگيري كم كم بهش عادت ميكني.بعد رو به هايي نا ميگه به نظرت من پيشكاره خوبيم؟كه هايي نا ميگه:كي گفته؟اينجا هردو ميخندن بعد راه ميوفتن راه برن كه دانگ چان صحبت هايي با هايي نا ميكنه دانگ چان:تو حتما بايد كارتو خوب انجام بدي حتي اگه بخاطره بابابزرگه!خوب اگرم وارث ميشي چنتا درسه كه بايد يادت باشه—1-تو نبايد با كارمندان و افراد كانگ سان بي ادب باشي يا رفتار كني بهشون نگاه عاقل اندر سفيح كني  اين عادت هاي بدتو بايد ترك كني—در اينجا هايي نا واسش زبون درازي ميكنه و مياد مشت بكوبه ه دانگ چان كه دانگ چان دستشو ميگيره و ميگه: عادت زدن ديگران بدون داشتن دليلي بايد سريعا ترك بشه(اوههه چه معلمي)هايي نا:تو هميشه درس به من ميدي.-0-دانگ چان:من درس بايد بهت ياد بدم چون من پيشكارتم البته تا اخر اين هفته من پيشكارتم الانم برو استراحت كن اخر هقته خيلي مهمه—اينارو ميگه و ميره

و هايي نام ناراحت ميشه—شبم دانگ چان داره كناره استخر تو قصر ميپلكه كه هايي نام يواشكي در حال نگريدنشه و نقشه كشيدن!

صبح روز بعدم لي رفته جواهري داره انگشتره ازدواج واسه خودش و هايي نا انتخاب ميكنه!

اخر هفته فرا رسيد همه چي امادست همه ريختن تو مراسم هم چنين گله سو اه

اينورم دانگ چان ميره دنباله هايي نا تو ارايشگاه كه ميبينه يك خانم زيبا با لباسي سفيد بلند داره مياد پايين كه هايي ناست!!هايي نا مياد پايينو اولين چيزي كه ميپرسه اينه كه لي اومده؟كه دانگ چان ميگه نه هنوز .بعد هايي نتا مياد از پله بياد پايين كه پاش گير ميكنه و ميوفته تو بغله دانگ چان!!!!

بعد از بغله دانگ چان مياد بيرون كه دانگ چان ميگه دستمو بگير من اسكورتت ميكنم كه هايي نام ميگيره و ميرن

.اينورم يو جي به به با لباسي كه دانگ چان واسش خريده بود در مجلس ظاهره و معلومه اعصابش يكم خورده و نگرانه و در همين اثنا هم يك گيلاس  نوشيدني ميره بالا كه در اين حال  دانگ چانو ميبينه كه داره ميدوه به طرف ساختماني.

بعد تو ساختمان هايي نا داره متنه صحبتشو ميخونه كه دانگ چان مياد بهش اب ميده و هايي نام همه ابو سر ميكشه!

عكس متحرك

بعد دانگ چان ميگه تو عصبي هستي كه هايي نا ميگه نه دانگ چان ميگه چرا هستي كه هايي نا ميه اره و در اين لحظات ليوان از دستش ميوفته زمين  و ميشكنه بعد هم زمان برگه هم از دستش ميوفته كه مياد برداره شيشه ميره تو دستش و خون مياد كه دانگ چانم سريع دستشو با دستمال ميبنده(چه عاشقانه اخه اون ليه لعنتي كه هيچ وقت پيشه هايي نا نيست چي ميگه؟)بعد هايي نا ميگه:نه اينطوري نميشه همه متن يادم رفت كه دانگ چان ميگه:نگران نباش درست ميشه تو بايد قوي باشي چون تو كانگ هايي نا هستي كه هايي نام ميگه اره راست ميگي

.بعد دانگ چان براي اينكه خون بند بياد دسته هايي نارو محكم ميفشاره كه همه اين چيزارو يو جي ميبينه!

و ناراحت ميشه و اتاقو ترك ميكنه و مياد بيرون كه لي ميبيندش و ميره طرفش و ميگه لي:تو هايي نارو نديدي.ااا چرا گريه ميكني چيزي شده؟ يو جي:تو چقد درباره دانگ چان ميدوني؟ايا درباره رابطشون ازم نپرسيدي؟ميتونم اون سوالو الان جواب بدم؟

خوب اينجا سكانس تموم ميشه و ميايم اينور كه دانگ چان داره به هايي نا با استفاده از حركات يوگا ارامش ميده كه هايي نا ميگه  بعد از صحبتام و سخنرانيم ميخوام ارزومو بگم كه دانگ چان ميگه ارزو؟هايي نا:يادت رفت تو به من گفتي من ميتونم يك ارزو كنم نگران نباش سخت نيست ميتوني انجامش بدي

.دانگ چان:حالا الان بگو طاقت ندارم هايي نا: ارزوي من... اروزي من...اينه كه...اينه كه تو با من باشي تركم نكن و در كنارم باش!!


پايان زيباي اين قسمت

قسمت 11:

   از وقتي تو رفتي زندگي سخت شده

تو داري بين من و هايي نا قرار ميگيري

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA
+ نوشته شده در شنبه یازدهم مهر ۱۳۸۸ ساعت 18:20 توسط صدف-(مدیر ارشد)  | 

قسمت نهم سريال بانوي زيباي من

  قسمت نهم:

رابطتت با دانگ چان چيه؟

و همينطور در اين قسمت:

اين همه مدت با نقشه كمكم ميكردي؟





ميگفتيم هايي نا اين 3 قلدورو ميبينه كه در همين لحظم سو اه مياد و ميگه اا اينا همينايي كه اونشب مزاحمم شدن كه رييس قلدورام سريع خودشو لو ميده و ميگه بابا دانگ چان بهمون گفته بود!!!!!!!!!!!بعد سو اه ميگه مهم نيست كي گفته يا هر چيزي من الان پليسو صدا ميكنم .رييس قلدورام ميگه وضعيت قرمزه بايد زد به چاك .ميان فرار كنن كه هايي نا يكي از قلدورا رو ميگيره و ميگه راستشو بگو چرا دانگ چان ازتون خواسته كه اين كارو بكنين؟كه در اين راستا مرده همه چيرو واسش تعريف ميكنهههههههههههه!!!!!!!!!!!!

ينورم دانگ چان سريع خودشو ميرسونه كه كار از كار گذشته و يك تو گوشي نوشه جان ميكنه از هايي نا!بعد هايي نا ميگه اگه من بهت بد كردم اگه اذيتت كردم اين چه كاريه كه از اون قلدو.را بخواي بيان اون شب منو بزنن(اه اون لعنتيا داستانو اشتباه تعريف كردن واسه هايي نا)واقعا اين چه كاريه.

سو اه هم مياد قر ميزنه به هايي نا خفش ميكنه و دانگ چانم با خودش ميبره بعد هايي نا  تو سالن به دانگ چان ميگه هايي نا:اگه الان اون موقع نميزدم تو گوشت سو اه ميزد .درد داشت؟ دانگ چان:نه مهم نيست هايي نا:يعني اينقدر ازم بدت مياد كه اون شب به دوستات گفتي بيان منو بزنن؟(اه لعنتي دانگ چان به دوستاش ميگه بيان تو رو بزنن ولي اونا وقتي ميان تو رو بزنن دانگ چان ميپره نقشه سوپر منو بازي ميكنه و تو رو نجات ميده نقشه اين بوده اه اه) دانگ چان:نه اين نبوده قضيه هايي نا:مهم نيست.ولي اگه بخواي اينكارو بكني ازت نميگزرم بعدشم هايي نا ميگه من بايد برم ليرو ببينم تو هم برو به همون كارت برس

بعد دانگ چان مياد بيرون از ساختمون كه يو جي هم مياد پيشش وميپرسه هايي نا فهميد قضيه پولو؟كه دانگ چان ميگه خدارو شكر نه!

اينورم دانگ چان زنگ ميزنه به قلدورا كه ميگن امروز وقت نداريم و با كسي كار داريم.بعدشم مشخص ميشه قلدورا با هايي نا قرار دارن!!!!!!!!!!!!!!!

اينورم افراده كانگ سان تو كنفرانس نشستن كه هنوز كه هنوزه هايي نا نيومده اونام ميان برن بيرون كه دامنگ چان جلوشونو ميگيره و ميگه يكم ديگه صبر كنين كه هايي نا مياد و باز هايي نا باباي سو اه دعواش ميشه هايي نا ميگه تو چي ميگي كه ميترسي و داري رشوه ميگيري باباي سو اه هم ميگه تو چي ميگي كه عرضه درست كردنه يك خريد اينترنتيو نداري.بعد دعوا داره به جاهاي بيخدار ميكشه كه دانگ چان ميپره بينشون و ميگه بس كنين كنفرانس تموم شد بانو هم خستن برين ديگه.بعد دانگ چانو هايي نا ميرن كه باباي سو اه هم لجش ميگيره و به جاسوسش كه فك ميكنم همونيه كه اون شب داشت پيشكار جانگو حرفاشو درباره رفتن بابابزرگ به امريكا رفتنو جاسوسي ميكرد ..زنگ ميزنه و ميگه سريعه بفهم پروژه هايي نا چيه.

اينورم هايي نا همش به دانگ چان نگاه ميكنه با ناراحتي و چشماني اشكان كه دانگ چان ميگه چيزي شده كه هايي نا به دروغ ميگه با لي تايون دعوا كردم.بعد هايي نا تو اتاقشم ياده حرف هاي دانگ چان مبني بر اينكه تو نبايد فك كني من خوبم تو هيچ چيزي درباره من نميدوني و...ميوفته و ناراحتو عصباني ميشه حتي سره ناهارم اينقدر ناراحته كه بشقابارو ميزنه ميشكونه و ميگه نميخوام اينا چيه!بعد دوباره پيشكار سو واسش غذايي ديگه ميزاره كه اونم پرت ميكنه و دانگ چان مياد  يك چيزي بگه كه پيشكار سو جلوشو ميگيره و دوباره از هايي نا عزر خواهي ميكنه ولي هايي نا همه چيزو ميزنه ميشكونه كه يكي از بشقاب هاي صورته پيشكار سو رو زخمي ميكنه! و هايي نا از اين كاري كه كرده ناراحت ميشه ولي اعصابش خورد ميشه و همينطور كه دانگ چان با عصبانيت بهش نگاه ميكنه هايي نا راهشو ميكشه و مسيره


دانگ چان دنبالش ميره و دستشو ميگيره و ميگه اين كارا چيه؟تو بايد بري از پيشكار سو معزرت بخواي كه هايي نا ميه از قصدي نكردم معزرتم نميخوام .دانگ چانم ميگه ادم اگه كاره اشتباهي در حقه كسي ميكنه حداقل بايد از اونطرف معزرت خواهي كنه هايي نام ميگه ايا تو ادم درست و صادقي هستي كه اينو به من ميگي؟(اون قلدورا حتما همه چيزو بهش گفتن)اينو ميگه و ميره

و تو اتاقشم همه چيزو پرت ميكنه اينورو اونور اينورم دانگ چان داره با پيشكار سو صحبت ميكنه و ميگه اين چه وضعيتيه چرا هايي نا ايسنطوريه كه پيشكار سو ميگه تازهع خيلي خوبه از وقتي تو اومدي ادم شده قبل از تو هر 3 روز يكبار همه خونرو ميزد ميشكوند .دارن با هم صحبت ميكنن كه يكي از پيشكارا به پيشكار سو بي سيم ميزنه و ميگه هايي نا با ماشين رفت بيرون تنهايي.اينورم هايي نا اومده ليرو ببينه(ولي بهتون بگم رابطه بينه لي و هايي نا هوسه ولي رابطه هايي نا با دانگ چان عشقه مطمئنم)و با هم ميزنن تو كاره گردشو عشقو حال كه اخرشم با هم روي نيمكتي ميشينن

و هايي نا ميگه : هايينا:من فك ميكنم همه بخاطره پول بهم نزديك ميشن لي:شايد هايي:اين در مورد تو نيست.دوستي داشتم كه خيلي هم بهش اعتماد داشتم ولي اين روزا شنيدم كه اون بخاطره پول با من دوست بوده(منظورش دانگ چانه) لي:يك دوست؟اون كيه؟  هايي نا:اسمش مهم نيست .من خيلي بهش اعتماد داشتم اون ادمه خوبي بود مهربونو خوش قلب.لي حالا تو اگه تو موقعيت من بودي با اين دوست چيكار ميكردي؟ لي:باورش ميكردم ببين ادما بد نيستن بلكه موقعيت ها بدشون ميكنه مشكلات اينطوريشون ميكنه تو بهتره دوسستو باور كني و بهش شانسه دوباره بدي. در اين لحظه موبايله لي زنگ ميزنه لي برميداره و دانگ چانه كه ميگه من نگرانه هايي نام اون با توئه؟كه لي ميگه اره در اينجا هايي نا ياده دانگ چان ميوفته.

بعد هايي نا برميگرده قصر داره وارد قصر ميشه كه دانگ چانو ميبينه كه داره با گلا ور ميره و گلارو نوازش ميكنه بعد به خودش ميگه من بايد تورو باور كنم.بعد اينورم ئدانگ چان داره ميره بخوابه كه يك صدايي از پشته سرش ميشنوه ولي توجه نميكنه و ميره.نگو يك نفر داره اطلاعات پروژه هايي نارو از لب تاب هايي نا ميدزده!!!!! اينورم صبح تو كمپاني دانگ چان به هايي نا ميگه بايد برم دوستامو ببينم هايي نام ميگه ديروز مگه نديديش دانگ چان ميگه نشد هايي نام ميگه برو.بعد از اينكه دانگ چان رفت هايي نا به افرادش زنگ ميزنه و ميگه اون الان اينجارو ترك كرد .اينورم 3 تا ماشين پليس با كلي پليس ميريزن محله كاره 3 تا قلدور نزول خور و ميبرنشون كه دانگ چانم ميبينه و قايم ميشه و هايي نام داره با ماشين اونارو تماشا ميكنه.هايي نا پليسارو فرستاد تا اين 3 قلدورو دستگير كنن و ببرن .بعد هايي نا تو ماشينشه كه رييس پليسه برگه ي سند اينكه دانگ چان 1 ميليون وون به اونا بدهكاررو مياره ميده به هايي نا و ميگه اين فرديم كه 1 ميليون وون ازشون قرض كده جزوه مجرماست كه هايي نا ميگه نه اون ادمه خوبيه و در اين حال سندو پاره ميكنه(ايول بدهكاري دانگ چان حل شد!!!!!!!!!)

بعد اينورم دانگ چان زنگ ميزنه به يو جي قضيه دستگير شدنه قلدورارو ميگه و يو جي هم خوشحال ميشه. تو خونم يو جي به مامانش ميگه حالا كه بدهكاري دانگ چان حل شد اون بايد از اون قصر بياد بيرون و ديگه اونجا كار نكنه .مادرم ميگه نه اونجا خيلي توپه تازه راحتم ميتونه ازدواج كنه.يو جي ميگه اين دفعه دومت بود چرا اينطوري فك ميكني.مامانم ميگه چون تو گفتي دانگ چانو دوست داري تو ميخواي با دانگ چان ازدواج كني ولي من نميخوام شوهره تو دانگ چان باشه اصلا ابدا.كه يو جي ميگه  چرا نه چرا نبايد دانگ چان باشه؟چرا چون اون يك ژيگول بوده؟(ببينين لقت اصليش به انگليسي گيگولو هست كه معنيش به فارسي ميشه شيك-جلف –در فرانسوي ميگن ژيگولو –البته جلفو هر كسي يك چيزي معني ميكنه ولي در كل از اين به بعد ميگم  ژيگول)مامانم ميگه اره –يو جي ميگه چه طور ميتوني اينجور باشي كه مامانه ميگه اون ادمه خوبيه اون جاي پسره منه من وقتي ميبينم اون چجوري زندگي ميكنه قلبم ميشكنه من ميخوام اونو ازدواجش بدم از بچه هاش مراقبت كنم ولي نميخوام تو باهاش ازدواج كني .يو جي هم ميگه چرا من كه از اون بهتر نيستم منو اون مثله هميم بعد كلي با مامانش حرف ميزنه  مادرم اخر ميگه  نميزارم تو نميتوني باهاش باشي كه يو جي ميگه من دوستش دارم و ميخوام با اون باشم همينو بس.و ميره و خيليم گريه ميكنه

اينورم هايي نا داره گيلاس گيلاس م ش ر و ب ميخوره كه دانگ چان با تاكسي خودشو ميرسونه به محل و ميره پيشش ميشينه و ميگه:چرا بدونه دوست اومدي هايي نا:تو اين جايي پس درسته.—بعد هايي نا براي دانگ چان ميريزه ولي دانگ چان ميگه نميخورم دانگ چان:باز با لي دعوا كردي؟ هايي نا:چرا ايا تو ميخواي حلش كني؟تو فك كردي منو لي رفتيم ديتا؟تو كه اخر ديتا رفتني.لي بهم يك چيزو دروغ گفت(اينجا هايي نا منظورش با دانگ چانه كه بهش دروغ گفته)من فك ميكردم اون ادمه خوبيه و من ميخواستم باور كنم همه حرفاش درسته-رفتارش هيچ وقت طوري نبود كه من فك كنم دروغ ميگه.ولي من اشتباه ميكردم دانگ چان:حالا تو از لي نااميدي؟ هايي نا:فك ميكني با يك نا اميد بودن موضوع حل شه؟اگه اون به من راستشو ميگفت شايد من قبول ميكردم و ميفهميدم(همه اين حرفا كه هايي نا ميزنه منظورش با دانگ  چانه) دانگ چان:گاهي اوقات موقعيت هايي پيش مياد كه ادم نميتونه راستشو بگه(دقت كردين اونجايي كه هايي نا داشت ميگفت يك دوستي دارم كه بهم دروغ گفته و منو واسه پول ميخواد(منظورش دانگ چان)و از لي راهنمايي خواست لي هم گفت به دوستت اعتماد كن و طرفه دوسه كه همون دانگ چان باشرو گرفت حالا اينجا هايي نا داره ميگه لي ايطوري اونطوري دانگ چان داره دفاع ميكنه0ولي در اصلل لي اونجا از دانگ چان دفاع كرد اينجام دانگ چان از خودش دفاع ميكنه) هاي نا:اين چه موقعيتيه؟ دانگ چان:امكان داشته اون ميترسيده كه تورو از دست بده براي همين اين كارو كرده هايي نا:من فك نميكنم اين دليل اصلي باشه دانگ چان:حالا ارزو داشتي لي چيكار كنه؟ هايي نا:ارزو ميكردم باهام رو راست باشه-حتي الانم ارزو ميكنم همه چيزو بهم بگه در اين لحظه هايي ميخنده و كمي مينوشه –اينجام دانگ چان تحت تاثير قرار ميگيره(لعنتي هايي نا منظورش با توست)بعد هايي نا ميگه:ايا تاحالا تو بهم دروغ گفتي.بهم بگو من بهت يك شانس ميدم(اينجا هايي نا دلش ميخواد دانگ چان از زبونه خودش همه چيرو بگه )ولي دانگ چان ميگه چيزي واسه گفتن ندارم.وقتيم ميخوان بيا بيرون دانگ چان ميگه زنا از نظر احساسات قوي تر از مردان .شمام بايد ليرو ببخشين.هايي نا اينجا ميگه:خيلي جالبه كه تو زنارو خوب درك ميكني.چرا چون ژيگول بودي؟(فك ميكنم ژيگول معنيه ديگش بشه دو جنسي يا اوا خواهر نظرتون چيه؟)چيه فك نميكردي بفهمم؟؟؟؟؟

هايي نا مياد بره كه دانگ چان دستشو ميگيره و ميگه از كجا فهميدي.هايي نا:از دوستات من همه چيزو دربارت ميدونم تازه ميدونم كه اونا بهت دستور داده بودن 10 ميليون از من باج بگيري!وقتي تو اونقدر عاشقانه با من رفتار ميكردي وقتي دوچرخه سواري بهم ياد دادي وقتي منو بوسيدي همه اينكارا بخاطره اين بود كه منو خره خودت كني؟منه احمقم نميفهميدم .من احمقم؟در اين جا هايي نا اشك ميريزه كه دانگ چان ميگه بانو-هايي نا:ولم كن بدجنسه پست فطرت-اينو  ميگه و ميره سوار تاكسي ميشه و ميره دانگ چانم دنبالش ميدوه ولي به ماشين نميرسه

–تو ماشينم هايي نا اشك ميريزه و ياده خاطراتش از اول تا اخر با دانگ چان ميوفته و كلي گريه ميكنه(واي منم كلي ابغوره گرفتم)


اينورم صبح روز بعد سو اه داره باباش پروژه هايي نا رو كه جاسوسشون از قصر دزديده ميبينن و سو اه ميگه بابا من نقشه اي دارم

.اينورم  هايي نا داره تو قصر راه ميره كه دانگ چان مياد بهش ميگه شما بايد حاظر شين تا به سره كار برين هايي نام ميگه مثله اينكه ديشبو يادت رفته؟چطور هنوز جلوي من ظاهر ميشي.دانگ چانم ميگه هر چقدر ميخواي با من بد باش وليمن تا زماني كه بابابزرگت برگرده اينجام.هايي نا:خوب اينبار چجوري ميخواي منو خر كني؟دانگ چان:بانووو .هر چقدرم از اين چيزا بگي من بازم اينجام—هايي نا:اگه من ميگم بايد بري يعني بايد بري.دانگ چان:تنها كسي كه ميتونه منو اخراج كنه بابابزرگته!هايي نا:باشه پس من زنگ ميزنم به بابابزرگم و ميگم تو يك ژيگول هستي كه ميخواي منو خر كنسي و پولامو بقاپي!اگه نميخواي جلوي پدر بزرگ ضايع شي پس بهتره همين الان اينجارو ترك كني.دانگ چان:مهم نيست زنگ بزن به بابابزرگت بگو من يك ژيگولم يا نه خودم همين الان بهشون ميگم اره من بهش ميگم و ازش طلب بخشش ميكنم اون وقت ديگه ميتونم بازم اينجا باشم.هايي نا:پس تو اينوري هستي باشه .اينو ميگه و با چشماني اشكان ميره. تو كمپاني هم هايي نا پروژشو به همه معرفي ميكنه كه باباي سو اه ميگه ولي قبلا اين پروژرو دختره من به اجرا گذاشته تو از روش كپي زدي؟كه هايي نا پروژههرو ميبينه و ميگه نه(معلومه سو اه و باباش با هم نقشه كشيدن)ولي باباي سو اه بدجور ضايش ميكنه و هايي نا ميبازه

.تو اتاقه كارم هايي نا نشسته كه دانگ چان مياد  داخل كه هايي نا ميبيندش و مياد زنگ به زنه به نگهباني كه بيان ببرنش كه دانگ چان گوشيرو از دستش ميگيره و ميگه  هر وقت بابابزرگت اومد من ميرم پس بهتره اينكارارو نكني.الان ميخواي پروژتو ول كني تو  كارت خوب بود فقط سو اه بهت رو دست زد ولي نبايد نااميد شي.هايي نام ميگه :براي همينه زنا دوستت دارن چون گرمي چون مهربوني؟ولي اين جالب نيست—دانگ چانم ميگه من بايد برم كه ميره بيرون و هايي نام ناراحت ميشه و اعصابش خورده كه اينهمه دانگ چجانو دوست داره ولي دانگ چان باهاش سرده! هايي نا نشسته كه باز لي مياد تو –

كه اينجا سكانس قطع ميشه ميايم سكانسه اينور كه دانگ چان ماتم زده به پنجره اي تكيه داده(اگر ديدي جواني بر درختي(كه در اينجا پنجرست)تكيه داده بدان عاشق شده و خريت زده به سرش-ها ها ها)كه يو جي مياد و ميگه چرا ناراحتي كه دانگ چانم ميگه هيچي بعد مياد بالاي سره يو جيرو ميبنه و ميگه مدل موهات اينطوري قشنگ نيست و كلي دارن باهم ميخندن كه لي و هايي نا ميان و لي رو به هايي نا ميگه ببين چقد با هم خوشن كه هايي نا حسوديش ميشه!!!!

بعد لي و هايي نا ميرن پيشه دانگ چانو يو جي و با هم 4 تا يي ميرن ناهار تو رستوران— تو رستورانم حرف هايي ميزنن كه چون زير نويس انگليسيش نيستش من نفهميدم چي گفتن ولي مقداريشو فهميدم كه هايي نا هي به دانگ چان تيكه اينكه اون ژيگولرو ميندازه كه دانگ چانم ناراحت ميشه لي هم ميره تو كف يو جي هم مياد از دانگ چان دفاع كنه كه دانگ چان ميگه ولش كن يو جي

بعدشم بيرونه رستوران لي و هايي نا با هم ميرن قدم بزنن كه يو جي هم به دانگ چان گير ميده و ميگه حالا كه اوئن فهميده تو يك ژيگول بودي وش كن و برگرد پيشه ما كه دانگ چانم به يو جي جوابي نميده و ازش خداحافظي ميكنه ميره اه لعنت بر اين زير نويس كه لحظه حساس غيبش ميزنه—اينورم لي و هايي نا نشستن كه لي ميگه تو دانگ چانو چجوري ميبيني؟هميشه با هم خوبين ولي امروز بد بودين .ايا تو با دانگ چان رابطه اي داري؟يا من دارم اشتباه ميكنم-هايي نا:تو داري اشتباه ميكني!كه لي هم ميگه خوب اميدوارم!!!!!!!!!

اينورم دانگ چان برگشته به اتاقه كاره هايي نا تو كمپاني كه ميبينه نيستش –اينورم هايي نا مياد داخل اتاق كار كه ميبينه دانگ چان خوابيده! بعد وايميسته بهش خيره ميشه و ياده حرفاي لي ميوفته و بعد ميره .دانگ چان بعد از مدتي از خواب پا ميشه كه موبالش زنگ ميزنه و هايي ناست دانگ چان ميره جاي هايي نا و ميفهمه هايي نا رفته به ديسكويي كه دانگ چان قبلا  توش ژيگولو بوده! ميره تو ديسكو كناره هايي نا ميشينه هايي نا:اينجا جايي بوده كه ژيگول بودي؟ دانگ چان :دوست ندارم اينجا باشيم بيا بريم ها يي نا:لازم نيست چيه خجالت  ميكشي؟ دانگ چان:چرا باهام اينكارارو باهام ميكني يعني اينقد از من بدت مياد؟ هايي نا:واست سخت بوده كه جلوي من عينه يك ادمه احمق و مهربون رفتار كني نه؟ دانگ چان:اين براي من سخته كه داري با من اين كارارو ميكني تمومش كن هايي نا:تازه شروعشه من ميخوام بدونم چرا اينطوري هستي چه حسي داشت وقتي منو خر ميكردي؟ دانگ چان:هر كاري دوست داري بكن من ميرم دانگ چان پا ميشه ميره

يكم كه دور ميشه بر ميگرده به هايي نا مينگره و ميبينه كه هايي نا داره اشك ميريزه پس ميره طرفه هايي نا دستشو ميگيره كه بلندش كنه ببردش

كه هايي نام نمياد دانگ چانم به زور ميبردش كه تو راهرو هايي نا دسته دانگ چانو گاز ميگيره و مياد بره كه دانگ چان ميگيردش و به ديوار تكيش ميده دانگ چان:چرا با هام اينكارو ميكني؟درباره گذشتم كنجكاوي؟ميخواي بدوني چجوري ژيگول بودم باشه من بهت نشون ميدم .ولي ايا تو پولداري؟براي انجامش بايد پول داشته باشي گرون در مياد –و داد ميزنه و ميگه چقد پول داري؟---كه هايي نا ميگه برو كنار كه دانگ چان دوباره ميگيردش و به ديوار تكيش ميده و هايي نا داد ميزنه و ميگه چرا اينقدر عصباني هستي دانگ چان:راستشو بهم بگو تو چرا با من اينجوري هستي از من چي ميخواي؟-و در اين حين مياد لبشو به هايي نا نزديك ميكنه(اوه چه صحنه اي!!!!!!!!!)و ميگه اين چيزيه كه تو ميخواي؟(منظورش بوسست)(چه باحال!!!!!!!!)كه هايي نام اشك ميريزه (فك ميكنم اينجا هايي نا ميخواست بگه اره ولي روش نشد)و دانگ چانو حول ميده و ميدوه ميره!

و دانگ چانم ميدوه دنبالش تمامه پياده رو را ميگرده ولي هايي نا رو پيدا نميكنه كه يك ان ميبينه هايي نا جلوش داره مياد

مياد نزديكش كه هايي نا محل نميده و مياد بدونه توجه از خيابون رد شه كه يك ماشين داره با سرعت مياد طرفش كه هايي نا شوكه ميشه

در اين لحظه يك ان دانگ چان دسته هايي نارو ميگيره و هايي نا رو ميكشه به طرف خودش و بغلش ميكنه(چه احساسي)

پايان

قسمت دهم:

بازگشت پدر بزرگ به معناي رفتن دانگ چان

+ نوشته شده در پنجشنبه نهم مهر ۱۳۸۸ ساعت 15:45 توسط صدف-(مدیر ارشد)  | 

کلیپ چدید یانگوم در whoo

سلام امروز کلیپ چدید یانگوم در whoo رو میزلرم حتما دانلودش کنید اگر نبینید از دست دادید

h3scakkgo0thao641qz.jpg

زمان:۱۵ ثانیه

حجم:۳.۷۲ مگابایت

http://www.uboard.co.kr/play1.asp?PB105598.wmv

حتما دانلود کنید خیلی خوشگله

+ نوشته شده در دوشنبه ششم مهر ۱۳۸۸ ساعت 16:26 توسط اسانا جیگر (سر دبیر)  | 

قسمت هشتم سريال my fair lady


قسمت هشتم:

تا بابا بزرگت برگرده من پيشكارتم



 
و در اين قسمت:
 مواظبه هايي و دانگ چان باش اگه هايي نا از دانگ چان خوشش بياد چي؟اون موقع تو مهره سوخته اي!





شروع خوب تا اونجايي گفتيم كه دانگ چانو هايي نا زدن به چاك.بعدش ميان تو اسانسور.

بعد ميرسن پشته بوم كه تو پشته بوم  دانگ چان داره با پيشكار جانگ صحبت ميكنه و ميفهمه بابابزرگه هايي نا هنوز بهوش نيومده هايي نام ميخواد بره پيشه بابابزرگش كه دانگ چان ميگيرتش و كمي باهاش صحبت ميكنه كه هايي نا اروم ميشه و بعد دانگ چان هايي نا روي يك نيمكت ميشونه و كتشو از تنش در مياره و ميزاره رو پاي هايي نا

بعدش هايي نا تو فكره كه لي مياد و هايي نا ليرو ميبينه و ميدوه بغلش ميكنه!دانگ چانم ناراحت ميشه!

اينورم كنار تخت بابابزرگ هايي نا داره به لي ميگه اگه بابابزرگ بميره من چيكار كنم كه لي دستشو ميگيره و ميگه من هميشه كنارتم

.اينورم پيشكار جانگ شب تو حياط قصر داره با يكي از پيشكارا صحبت ميكنه و ميگه كه رييس جمهورو بايد برد امريكا و  عملش كرد كه يكدفعه از پشت يكي كه  انگار داشته حرفاي پيشكار جانگ ميشنيده ميزنه به چاك .صبح روزه بعدم باباي سو اه در مصاحبه با تي وي همه صحبت هاي پيشكار جانگ مبني بر اينكه رييس جمهور بايد به امريكا برده بشرو ميگه.و دوسته پيشكار جانگ همون خانومه هم به پيشكار جانگ ميگه تو فك ميكني دانگ چان اون كسي بوده كه ديشب داشته صحبت هاي مارو ميشنيده؟من اينطور فك نميكنم.

اينورم بابابزرگ هايي نا دانگ چانو پيشه خودش فرا ميخونه و ميگه بايد برم امريكا عمل كنم نميشه تو دوباره پيشكار هايي نا بشي و كلي التماس ميكنه كه دانگ چانم ميگه نه در اين راستار پيشكار جانگم التماس ميكنه ولي دانگ چان ميگه نه.

اينورم تو خونه دانگ چان داره به گل سر هايي نا مينگره و به حرف هاي بابابزرگ.صبح روز بعدم بابابزرگو دارن راهي امريكا ميكنن كه بابابزرگ به پيشكار جانگ ميگه ببين الان دارم ميرم ولي هايي نا نيومده ازم خداحافظيم بكنه كه يكدفعه هايي نا با چمدونش مياد و ميگه منم ميام!بعد مياد بره سواره ماشين بشه كه دانگ چان جلوش ظاهر ميشه!~!!!!!!!!!!!!!!!!و چمدونش رو ميگيره و ميگه تو الان نميتوني بري و رو به بابابزرگه هايي نا ميگه شما راحت بريد و اسوده باشيد من از هاي نا مراقبت ميكنم.هايي نام ميگه چييييي لازم نيست كه دانگ چان در گوشش ميگه بابابزرگت نميخواد تو قيافه مريضشو ببيني حالا گرفتي؟هايي نام قبول ميكنه و بابابزرگشو بغل ميكنه و بابابزرگم ميره...

اينورم به به دانگ چان يونيفورم جديد سفيد رنگ ميپوشه كه هايي نا مياد و بدونه اينكه به دانگ چان توجه كنه به يكي از پيشكار ها ميگه برو و ماشينمو بيار  بعد مياد بره كه دانگ چان جلوش وايميسته و
ميگه ساعت 2 ظهر كنفرانس داري نميشه بري بيرون
هايي نام ميگه بابابزرگم چقد پول بهت داده 1 ميليون؟
كه دانگ چان داد ميزنه و ميگه بانو.و هايي نا مياد بره كه دانگ چان ميگيرتش و ميگه اگه نميخواي كل كل كني پس بهتره به حرفم گوش كني كه هايي نام يكي ميزنه زير شكم دانگ چان و ميره ولي يكدفعه دانگ چان مياد جلوش و ميگيرتش و ميگه مثله اينكه نميشه با تو خوب رفتار كرد!
و
 اينو ميگه و هايي نا رو كول ميكنه و ميبره و همه خدمتكارام كفشون ميبره!!!دانگ چان همينطور كه هايينارو كول كرده ميارتش تو اتاقش و پرتش ميكنه رو تخت و ميگه عينه ادم باش و هر كاريرو ميگم بكن تا بابابزرگ برگرده من اينجام!هايي نام ميگه چي؟؟؟؟؟؟؟؟؟تو با من با لحن بي ادبانه صحبت كردي تو؟؟؟؟؟؟كه يكدفعه پيشكار سو مياد (همون خانومه ديگه)و ميگه چي شده كه هايي نا ميپره پشت پيشكار سو و ميگه اون با من بي ادبانه صحبت كرد تازه منو زد بينين دستمو زخميه!بعد پيشكار سو ميگه دانگ  چان تو واقعااينكارو كردي؟دانگ چانم ميگه نه من چجور ميتونم با بانو اينطوري كنم !هايي نام فكش از اينكه دانگ چان داره دروغ ميگه ريخته زمين .بعد دانگ چان رو به پيشكار سو ميگه شما نميدونيد بانو چقد منو زد صورتمو ببين!كه پيشكار سو رو به هايي نا داد ميزنه ميگه اين چه كاري بود با دانگ چان كردي.واقعا كه هنوز نيومده اينطوري باهاش رفتار ميكني؟كه هايي نام از تعجب زبونش بند اومده كه دانگ چان ميگه عيبي نداره .بعدش پيشكار سو ميره.هايي نا داد ميزنه فك كردي ولت ميكنم به اي راحتي حالتو ميگيرم من!دانگ چانم مياد جلوش و ميگه فقط 10 دقيقه بهت فرصت ميدم لباساي كارتو بپوشي و اماده شي تا بريم.هايي نام ميگه فك كردي من به حرفه تو گوش ميدم كه دانگ چان مياد جلوشو ميگه يا لباستو ميري عوض ميكني يا واست عوضش ميكنم(واي دم دراورده اين دانگ چان)كه هايي نام جيغ ميزنه بعد از اينكه هايي نا لباساشو عوض كرد دانگ چان دستشو ميگيره و به زور با خودش ميگيره و مياره پرتش ميكنه تو ماشين وراه ميوفته.

اينورم تو كمپاني سو اه داره به يو جي ميگه كه حالا كه پدر بزرگ نيست من وارث اصليه اينجامو از اين حرف ها .اينارو ميگه و ميره يو جي هم وايساده كه ميبينه اونطرف دانگ چان داره هاييي نارو به زور ميكشه و ميبره!بعد جلوي اسانسورم هايي نا ميگه دستمو ول كن شكست دانگ چانم ميگه تا قول ندي كه فرار نكني دستتو ول ميكنم هايي نام ميگه اخه مگه  مريضم؟تا اينجا اومدم بعد فرار كنم؟كه دانگ چانم دستشو ول ميكنه و ميگه وقتي تو كنفرانسي  مطمئنا توسط افراد داخل كنفرانس بمباران سوال ميشي پس اگه ازت زياد سوال كردن عصباني نشو چون اون موقع تو بازنده و ..اينارو به هايي نا ياد ميده و ميگه فراموش نكن در اخر تو كانگ هايي نا هستي

.اينارو ميگه و باهم سوار اسانسور ميشن و هايي نام لبخند ميزنه

تو كنفرانسم باباي سو اه ميگه اا هايي نا ترسيده نيومده كه يكدفعه هايي نا سرافراز ميادو  فكه باباي سو اه هم مياد پايين! 

 اينورم يو جي مغزه دانگ چانو ميخوره كه چرا رفتي دوباره خدمتكاره هايي نا شدي و.. كه دانگ چان ميگه چرا نگرانمي كه يو جي مياد بگه دوست دارم ولي حرفشو ميخوره و ميگه چون نگرانتم.

بعد دانگ چان ميره قهوه بخرهع كه به موبايل دانگ چان اس ام اس مياد و تو اس ام اس نوشته دانگ ان فقط  روز ديگه فرصت داري.(اس ام اس از طرفه قلدوراست)يو جي هم شماررو بر ميداره و زودم از دانگ چان خداحافظي ميكنه و اينطرف مياد به شمارهه زنگ  ميزنه..

اينورم هايي نا دارن با افراد كانگ سان تو كنفرانس بحث ميكنه و اخرشم پيروز ميشه چون از حرف هاي دانگ چان استفاده كرد .وقتي هم از كنفرانس مياد بيرون لبخندي به دانگ چان ميزنه تو ماشينم هي ميخواد به دامگ چان چيزي بگه كه دانگ چان ميگه چيزي واسه گفتن داري كه هايي نا ميگه چرا برگشتي كه دانگ چانم جوابشو نميده و فقط ميگه رسيديم اماده پياده شدن شين بعد از پياده شدنم هايي نا دوباره ميپرسه كه دانگ چن ميگه چون نگرانتم كه هايي نام ميگه دروغ نگو راستشو بگو كه دانگ چانم ميگه چون دوستت دارم اگه بگم دوستت دارم و بخاطره اين برگشتم باور ميكني؟كه هايي نا جا ميخوره و ميگه چرا اينو ميگي؟دانگ چانم با  صورتي جدي بهش خيره شده و لبخندي ميزنه و ميگه ميبيني هر چقدرم بهت بگم تو باورم نميكني! هايي نام ميگه داشتي شو خي ميكردي؟(در اينجا اب تو چشاي هايي نا جمع شده.مشخصه هايي نا دانگ چانو خيلي دوست داره)اگه يكبار ديگه اينطوري باشي ازت نميگزرم گرفتي؟و ميره. كه دانگ چان ميگه دليل واقعي كه اومدم اينجا اومدم چون نگرانت بودم؟خوبه ولي تو بازم باور نميكني!هايي نام ميگه فك ميكني بايد متشكر باشم ؟راستي بدونه اينكه من بهت اجازه بدم استعفا ندي ها!!!!!

اينورم شب هايي نا داره تو حياط دوچرخه سواري ميكنه و لي مواظبشه كه دانگ چانم اون دو ترو ميبينه و ميگه منو هايي نا بهم نميايم.بعد هايي نا به لي ميگه  اخر هفته ميريم دوچرخه سواري اره؟لي هم ميه اره چطوره هر روز بريم؟هايي نام ميگه من ميدونم چون بابابزرگ امريكاست و تو نگرانه مني ميخواي اين كارو كني ها؟لي هم ميگه اره!هايي نام ميگه ولي لازم نيست برام اينكارارو بكني و شروع ميكنه به دوچرخه سواري و در حين دوچرخه سواري به لي ميگه دانگ چان بهم خوب دوچرخه سواري ياد داده.لي تا اينو ميشنوه اعصابش خورد ميشه چون حسوديش  شده!


شبم وقتي كه لي ميخواد بره و دانگ چانم هستش رو به هايي نا ميگه اها عكسي كه اون شب ازت گرفتمو بزا بهت نشون بدم كه يكدفعه عكس از دستش ميوفته و دانگ چان كياد برش داره لي هم مياد برش داره كه اخر دانگ چان برش ميداره و به هايي نا ميده!

بدشم لي وقتي ميخواد بره تو ماشين از اينه ماشينش به هايي نا و دانگ چان مينگره و علاوه بر حسودي اعصابش خورد ميشه.


اينورم تو قصر هايي نا به دانگ چان ميگه كه عكسرو بزار جاي عكس ها كه دانگ چان ميگه بهتره تو خودت ياد بگيري كه كاراتو انجام بدي  اينو ميگه و از پله ها ميره بالا كه هايي نا ميگه چي و ميره دنبال دانگ چان يك ان مياد از پله ليز بخوره  كه دانگ چان بر ميگرده و بغلش ميكنه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!


چند لحظه تو اون وضعيت ميمونن كه دانگ چان هايي نا رو ميزاره رو پله و ميگه مراقب باش هايي نام ميگه تقصير تو بود و ميره .وقتي مياد تو اتاقش هي به اون صحنه فك ميكنه و قلبش تاپ تاپ ميزنه!ا

اينورم دانگ چان مرتب عكسي كه لي از هايينا گرفترو قاب ميكنه و ميزاره كناره بقيه عكس ها

.صبح روز بعدم تو قصر ننه سو اه با پيشكار سو داره دعوا ميكنه كه ننه يو جي ميادو حالشو بگيره.اينورم يو جي ميره به محل كار اون 3 قلدور و ميفهمه اونا نزول خورن!اينورم دانگ چان مياد يك كوه كتاب جلوي هايي نا ميزاره كه ميبينه هاييي نا روي ميز كار خوابش برده پس زير سرش يك بالش ميزاره!و ميشينه به هايي نا با لبخندي زيبا مينگره!كه موبالش زنگ ميزنه و از قرار رييس قلدوراست كه واسش اس ام اس زده كه تو فقط 1 روز ديگه وقت داري!كه دانگ چانم در جواب بهش اس ام اس ميزنه و ميگه اوكي بيا فردا همديگرو ببينيم!بعدشم دوباره ميشينه به هايي نا كه خوابه زل ميزنه!ا


اينورم تو محله كاره لي دوسته لي داره مغزشو ميخوره كه خاك تو سره بي غيرتت فردا هايي نا عاشق دانگ چان ميشه تو هم بايد ديتاي اونارو ببيني!

در حاله اين صحبت ها هستند كه يو جي مياد!!!!!!!!!!!!!(ايول خوبه براي دومين بار همديگرو ملاقات ميكنن).بعد ميشينن كه لي ميگه خوب؟يو جي هم ميگه ميشه 1 ميليون وون!!!!!!بهم قرض بدي!لي هم ميگه ها!!!!!!!!!!!!!متاسفم من الان ندارم!يو جي هم ميگه چطور تو بي پولي تو دومين پسر خانواده يو سانگ هستي تو مايه داري!كه لي ميگه ننه بابام ميلياردرن نه من!يو جي هم ناراحت ميشه بدونه خداحافظي ميره لي هم ميگه اين چشه؟بعد اينور يو جي اعصاب خورد ميگه واي چيكار كنم بايد قرضه دانگ چانو جور كنم كه يكدفعه لي صداش ميكنه و يو جي برميگرده و ميبينه لي داره دوان دوان مياد طرفش

.خوب اينجا سكانس تموم شد تو محله كارم هايي  نا از خواب پا ميشه و ميگه اين بالش چيه كي اينو واسم گذاشته كه يكدفعه مياد جيغ بكشه ميبينه دانگ چان رو كاناپه خوابيده كه لبخندي ميزنه و ميره پيشش و جلوش خم ميشه و به صورتش زل ميزنه و ميگه حتما خيلي خسته اي؟بعد مياد جلوتر و به صورت دانگ چان نزديك ميشه كه بعد واسه اذيت كردنه دانگ چان شروع به بشكن زدن ميكنه كگه دانگ چان  مياد دسته هايسي نارو بگيره كه بشكن نزنه كه هايي نا ميوفته رو دانگ چان!(هايي نا با دانگ چان بيشتر صحنه عشقي داشته تا با لي!)ولي سريع پا ميشه كه تلفنش زنگ ميزنه و با لي صحبت ميكنه.

خوب اينور بينه لي و يو جي!لي و يو جي سره يك ميزن و يو جي داره مينوشه!اونم كلي!كه يو جي رو به لي ميگه چيزايي كه درباره دانگ چان گفتمو بايد عينه راز نگه داري لي هم كه قيافش عينه بچه ها معصومه ميگه اوكي فقط يواشتر بخور!بعد هايي نا و دانگ چانم ميان و جمع 4 نفره ميشه

و هايي نا رو به يو جي ميگه چطور تو الان با  ليه من بودي!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟كه لي ميگه اون فقط ميخواست از من يك سوال بكنه.دانگ چانم رو به يو جي ميگه مشكلي داري يا واست پيش اومده كه يو جي ميگه نه!
يو جي هم رو به هايي نا ميگه چطور پرنسسي مثله تو اومده اينجا روده گاو بخوره؟كه هايي نام ميگه نه اتفاقا عاشقشم بعد مياد بخوره از بس كه از اين غذا بدش مياد ميريزه رو پاش و يو جي كلي به هايي نا ميخنده بعد دانگ چان مياد از روي پاي هايي نا پاكش كنه كه هايي نا ميگه به من دست نزن!(اخه از ديشب هايي نا يك حسي به دانگ چان پيدا كرده!)كه يو جي هم حسوديش ميشه لي هم همينطور و رو به دانگ چان ميگه شغله قبليت چي بود؟


كه دانگ چانم كه انگار شوكه شده ميگه بيشترين كارم تو گل فروشي يو جي بوده!كه هايي نا ميگه تو رقاصم بودي كه دانگ چان ميزنه به شونه هايي نا كه يو جي ميگه اره دانگ چان رقاص بوده تازه كليم با زنا حال كرده!!!!بعد دانگ چان ميگه يو جي تو چت شده؟كه يو جي ميگه من فقط ميخوام واقعيات درباره تو رو بگم و دوباره رو به هايي نا ميگه اون با همه زنا خوبه چون.. .دانگ چانم ميگهيو جي بايد با هم صحبت كنيم و يو جيرو بر ميداره ميبره
.بعد دانگ چان به يو جي ميگه چت شده كه مثله اينكه يو جي از چيزي ناراحته!اينورم هاي نابه لي ميگه اينا كجا رفتن كه ميرن پيشه دانگ چان و يو جي .بله پيشه دانگ چان و يو جي يو جي داره از كروات دانگ چان به عنوانه ميكروفون استفاده ميكنه و توش اهنگ ميخونه!

كه لي و هايي نا ميانو يو جي رو به لي(يو جي الان مسته)ميگه تو دومين پسر كمپاني يو سانگ  كه هيچ پولي نداره و تو هايي نا كه خيلي پولداري اه من مثله تو هم نيستم


كه هايي نا ميگه چت شده؟كه يك ان يو جي جلوش تعظيم ميكنه و ميگه متاسفم بانو منو بكشين(الان مسته!)كه لي ميخنده و ميگه يو جي الان حالش خوش نيست.

دانگ چانم يو جيرو ميبره كه ليم ميگه من هايي نا رو ميرسونم

وقتي دانگ چان ميخواد سوار ماشين شه لي مياد و بهش ميگه كه امروز يو جي اومد از من 1 ميليون وون خواست به نظر ميرسه اون از نزول خورا پول قرض كرده من خيلي نگرانشم!اينورم  لي داره با هاييي ناراه ميره و سعي داره از زير زبون هايي نا بكشه كه ايا دانگ چان كسيرو دوست داره يا نه كه هايي نام كلي از دانگ چان تعريف ميكنه و ميگه اون معركست كه ليم حسوديش ميشه! اينورم دانگ چانو يي جو نشستن دمه در خونه يو جي كه دانگ چان ميگه بيا صحبت كنيم كه يو جي ميگه نه سر دردم دانگ چانم ميگه اوكي پس من ميرم كه مياد بره كه يو جي دستشو ميگيره و ميگه چرا اينطوري زندگي ميكني من ميدونم تو بخاطره قرضه 1 ميليون وونت به هايي نا چسبيدي من امروز پيشه اون 3 تا قلدور نزول خور بودم.كه دانگ چان سرش داد ميزني و ميگه چرا ديوونه اي؟چرا اونجا بودي؟يو جي هم ميگه اين فعلا مهم نيست مهم اينه كه تو چرا دوباره به اون خونه برگشتي؟ايا بخاطره اينه كه هايي نا رو دوست داري؟؟؟؟دانگ چانم ميگه نه فقط واسه اين برگشتم چون نگرانش بودم همين.يو جي هم ميگه اا  اون مهم تره يا پو كدوم؟كه دانگ چان ميگه اون!!!!يو جي هم ميگه ارا ديدم من بيخودي نگران بودم اصلا به من چه اگه بميري يا زنده باشي.اينارو ميگه و ميره داخل خونه و داخل خونم اشك ميريزه.

اينورم دانگ چان مياد قصر و همش تو فكره حرفاي يو جيه كه هايي نا كه پشته ميزش نشسته  بهش ميگه رسونديش كه دانگ چانم مياد پيشش و ميگه چيكار ميكني كه هايي نا ميگه بايد سخت كار كنم بعد يكدفعه دوربينشو در مياره و از دانگ چان عكس ميگيره بعدش ميگه ببين اين پروزمه دانگ چانم نگاه ميكنه ميبينه چنتا نقاشي كه يكيش اينه رنگ كورد علاقه:قرمز—مردي كه دوست دارم:لي تا يون!!!!


كه دانگ چانم ميگه اين چه پروزه ايه از روي اينا ميخواي كاري انجام بدي كه هايي نا ميگه مغزمك به يك كارايي رسيده ولي الان بهت نميگم بعد ميگه تو ميخواي بعد از اينكه بابابزرگ از امريكا برگشت از اينجا بري؟كه دانگ چانگ ميگه امكان داره زودتر برم!ولي اگه مشكلكم حل شد شايد موندم كه هايي نا ميگه مشكلت چيه؟كه دانگ چانم ميگه هيچي .هايي نام ميگه خوب پس من برم بخوابم مياد بره كه ميگه دانگ چان واقعيات اينه كه من خيلي خوشحالم كه تو برگشتي!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!اينو ميگه و ميره و دانگ چانم خوشحال ميشه!ا



اينورم صبح تو كمپاني هايي نا داره براي دانگ چان برنامش رو ميگه كه اخرشم دانگ چان ميگه عاليه و ميگه خوب فقط ژستت مهمه و ميره پيشه هايي نا و ميگه شونه هاتو ميدي عقب دستات پايين و صورتتم اينطوري و هميشم بخند وقتي ميخندي زيبا ميشي كه هايي نام خوشحال ميشه و ميخنده


.اينورم لي داره به روابط بينه هايي نا و دانگ چان فك ميكنه و يكم نگران ميشه

.اينورم دانگ چان به هايي نا ميگه من يك قرار دارم بايد برم هايي نام ميگه اوكي زود بياي واسه همايش اها فقط مداركه همايشو تو اتاقم جا گذاشتم مياري واسم؟كه دانگ چانم ميگه اوكي تو اينجا باش الان واست ميارمش.هايي نام داره با خودش تمرين ميكنه كه يكدفعه ميبينه 3 تا قلدورا اومدن ميره طرفشون كه اونام ادا مدا در ميارن اينورم يو جي از راهرو ميبينه كه هايي نا داره با 3 تا قلدور صحبت ميكنه و ميگه نكنه يكوقت اونا به هايي نا بگن كه دانگ چان بهشون بدهكاره؟ا

اينورم دانگ چان داره مياد پايين كه سو اه مياد پيشش و ميگه بدبخت شديم 3 تا قلدور دارن با هايي نا صحبت ميكنن!!!!!!!كه دانگ چان هم ميدوه ميرسه به حال كه ميبينه نيستن كه يكدفعه هايي نا مياد و با عصبانيت بهش مينگره و دانگ چانم ميگه بانو!كه هايي نا ميزنه تو گوشش!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

 پايان
 قسمت نهم:

رابطه تو با دانگ چان چيه.؟

+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و ششم شهریور ۱۳۸۸ ساعت 18:30 توسط صدف-(مدیر ارشد)  | 
مطالب قدیمی‌تر